نشستن حق شماست

به نظر شما مهم‌ترین تحول صنعت ایرانگردی در ۱۰ سال گذشته کدام واقعه بوده است؟ توسعه اکوتوریسم؟ تبدیل کیش به یک قطب توریسم ساحلی؟ افزایش تعداد هتل‌ها؟ افزایش تورهای خروجی؟ …

به نظر شما مهم‌ترین تحول صنعت ایرانگردی در ۱۰ سال گذشته کدام واقعه بوده است؟
توسعه اکوتوریسم؟ تبدیل کیش به یک قطب توریسم ساحلی؟ افزایش تعداد هتل‌ها؟ افزایش تورهای خروجی؟ طراحی هزار مسیر توریسم با علایق ویژه؟ سفر کارت؟ افزایش صفحات گردشگری در روزنامه‌ها؟ توسعه فناوری کمپینگ؟ یا چند برابر شدن دفاتر خدمات مسافرتی؟
بسته به اینکه به‌عنوان مصرف‌کننده یا تولید‌کننده سفر، به‌عنوان یک مسافر یا یک تورگردان یا یک هتلدار به چه نحو با صنعت گردشگری ارتباط دارید، البته پاسخ شما متفاوت خواهد بود. اما احتمالا شمار اندکی از مردم با این نظر موافق خواهند بود که مهم‌ترین واقعه در صنعت گردشگری ایران ماجرای شگفت‌انگیز خارج از قاعده و غافلگیر کننده‌ای است که به تازگی در یکی از میدان‌های تهران رخ داده است؛ در این میدان یک رستوران میز و صندلی‌هایش را به ردیف در پیاده‌رو چیده‌است؛ آنچه فضای این میدان را شبیه کرده است به شهرها، بندرها و جزیره‌های توریستی مدیترانه.
اینکه شهرداری چنین اجازه‌ای را داده، اینکه احترام قائل شده‌اند برای آدمی که توی خیابان برای ساعتی خوش بودن حاضر شده دست توی جیبش بکند، اینکه برای لحظه‌ای فراغت، کسانی را مجبور به پناه بردن به چاردیواری‌های محصور خانه خود نکرده‌اند، اینکه مقررات زائد (به قول مجری برنامه نود من درآوردی!) و فاقد منطق فنی و بعضا کهنه و تاریخ مصرف از دست داده را کنار گذاشته‌اند و به نفع لحظه‌ای فراغت شهروندان، دمیدن روح زندگی به گوشه‌ای از یکی از میادین شهر و استفاده از یک عرصه عمومی برای رونق معیشت شماری از شهروندان، قطعا حادثه بزرگی است.
روحی که پس این حادثه است، تغییر نگاهی که شاید اتفاقی نباشد، اینطور احترام به فراغت مردم گذاشتن- که امیدوارم از دست‌شان در نرفته بلکه آگاهانه و عامدانه باشد- برای توسعه گردشگری در ایران فوایدی دارد اثر‌گذرانده‌تر از احداث حتی ۵۱‌هتل ۵ ستاره.
نمی‌شود مدعی یک سرزمین توریستی بود اما سیمای غالب شهروندان در خیابان‌های آن، مردمی خسته، سردرگم و بی‌حوصله باشد که جملگی به شتاب می‌گذرند، به هم تنه می‌زنند و حوصله‌ای برای برگشتن و عذرخواهی ندارند؛ جایی برای لحظه‌ای فراغت و نشستن ندارند و جوری می‌گذرند و می‌روند که انگار جملگی در ضیق دستیابی به یک مبال هستند.
سنگ بنای یک چشم‌انداز توریستی، دمیدن روح انسانی به سیمای منطقه‌است. مقصد توریستی یعنی جایی که آدم‌هایی با لبخند، چشم در چشم یکدیگر دوخته‌اند و دمیدن روح انسانی موضوعی پیچیده نیست و گاه فقط با گذاشتن یک نیمکت یا صندلی در حاشیه خیابان‌ حاصل می‌شود.
اینجا البته تهران نیست ؛ اینجا برن است؛ یکی از شلوغ‌ترین و مهم‌ترین شهرهای اروپا، اما می‌بینیم که مردم را برای لحظه‌ای فراغت به داخل ساختمان‌ها نتارانده‌اند و همگان به صورت واقعی این امکان را یافته‌اند که فراغت خود را در ملأ عام با دیگران قسمت کنند.

دکتر ناصر کرمی