هجا

صدفی به صدف همسایه گفت: دردی شدید دارم. چیزی سنگین وگرد در درونم رنجم می دهد.» صدف دیگر با تفرعن و حالتی حق به جانب جواب داد: «آسمان و دریا را سپاس می گویم، من دردی در درون خویش ندارم، …

صدفی به صدف همسایه گفت: دردی شدید دارم. چیزی سنگین وگرد در درونم رنجم می دهد.»
صدف دیگر با تفرعن و حالتی حق به جانب جواب داد: «آسمان و دریا را سپاس می گویم، من دردی در درون خویش ندارم، در درون و بیرون حالم خوب است و سلامتم.»
در همان زمان خرچنگی از آن حوالی عبور می کرد، حرف های آنها را شنید و به صدفی که هم در درون و هم در بیرون خوب و سلامت بود، گفت: «بله، تو سالم و سلامتی؛ اما دردی که همسایه ات را رنج می دهد مرواریدی است به غایت زیبا.»

جاودانه ها- جبران خلیل جبران