درمانگر بیماران جسمی و فرهنگی

شب از نیمه گذشته و بیمار روی برانکارد بد حال است. دکتر جوان سخت در کار احیاست. عرق از سر و رویش جاری و برافروخته است. چند جای روپوشش با لکه های خون و لکه هایی کم رنگ تر رنگین شده است. …

شب از نیمه گذشته و بیمار روی برانکارد بد حال است. دکتر جوان سخت در کار احیاست. عرق از سر و رویش جاری و برافروخته است. چند جای روپوشش با لکه های خون و لکه هایی کم رنگ تر رنگین شده است. به سرعت خود را به تلفن می رساند. از دور صدایش شنیده نمی شود، ولی فقط می شنوی که با صدای بلند و با احترام تمام می گوید؛ «چشم استاد.»
همراه بیمار زیر لب می گوید؛ «خودشون نمیان؟»
یکی دیگر می گوید؛ «نه بابا، اینها هم که همه دانشجو هستن.»
دستیار جوان می شنود. لبخندی می زند، اما به روی خودش نمی آورد. وضع بیمار تثبیت شده و همین برای او کافی است. به جرات می توان گفت پزشکان دستیار تخصصی نه تنها پاک ترین و عالم ترین بخش جامعه پزشکی، بلکه پاک ترین گروه اجتماعی ما هستند. آنها دوبار از سنگین ترین امتحانات (که از دشوارترین غربالگری های علمی در تمام دنیا در همه تاریخ محسوب می شود) عبور کرده اند. بنابراین از بااستعدادترین جوانان ما هستند. از اینها گذشته، این دستیاران آزمونی را در پیش دارند که به مراتب از دو مسابقه قبلی دشوارتر و جانفرساتر است. این امتحان نیز اضطراب مداومی را بر این جوانان تحمیل می کند؛ امتحانی که برای گذراندن موفقیت آمیز آن، جامعه شرایط مناسبی را فراهم نکرده است. نه امکانات آموزشی کافی وجود دارد و نه آن آسایشی که بتوان ساعت ها بی دغدغه نان و آب با کتاب خلوت کرد. با این همه به نظر می رسد جامعه و مردم آن گونه که سزاوار است نه اینان را می شناسند و نه پاس می دارند. موضوع این نیست که مثلاً روزنامه ها و مجلات الگوهای جوانان را همواره از میان اقشار دیگری برمی گزینند و داستان قهرمانی های اینان در شب های امتحان یا در بالین بیماران در عرصه عمومی خریداری ندارد. آنها خود نیز احتمالاً به شهرت در عرصه هایی که به قهرمانان زندگی خیالی یا بازی های ما اختصاص یافته تمایلی ندارند. آنها بازیگران صحنه واقعی زندگی با تمام مصایب و لذت هایش هستند. موضوع تنها این هم نیست که در مناسبت ها و جشنواره ها هم همواره تقدیر مختص بزرگان و مشاهیر است و تقدیری هم اگر باشد، حداکثر در ملغمه «پزشک» است؛ ترکیبی که در آن جراحانی با شهرت و مکنت فراوان قرار دارند تا پزشکان روستایی و بهداشتی تا دستیارانی که مورد بحثند، جشنواره ها و مراسم و... هم چیزی نیست که قلب دستیاران را به تپش و چشم آنان را برق اندازد.
مساله دستیاران این هم نیست که با این همه امکانات مالی که هر روز در کشور جابه جا می شود، سهم آنان برای معیشت روزانه بسیار اندک است. آنها که بخش سنگین تر چرخ درمان را در بخش دولتی برعهده دارند و از این رو قطع نظر از خدماتی که ارائه می دهند، با همین تعرفه های غیرواقعی هم ارزش مادی بالایی تولید می کنند. واقعیت این است که رفاه دستیاران باعث کار و مطالعه بیشتر، افزایش کیفیت بهداشت و درمان کشور می شود. رفاه دستیاران هیچ نیازی را به بعد از تخصص موکول نمی کند و متخصصان بی نیازتری می آفریند. رفاه دستیاران الگوی مناسب تر و مرفه تری برای جوانان ایجاد می کند و ارزش تحصیلات را بالا و بالاتر می برد. اما همه این نکات اگرچه مساله کشور هست، اما مساله دستیاران نیست، موضوع اتفاقاً این هم نیست که با تمام زحماتی که دستیاران به دنبال حقیقت یا تشخیص بیماری ها و علاج آنها متحمل می شوند و این کار را هم صرفاً به جهات علمی و انسانی انجام می دهند و نه با چشمداشت اقتصادی (نظیر طب خصوصی)، اما هر روز می شنوند «اینها که همه دانشجو هستند» یا «مگر ما موش آزمایشگاهی هستیم». آنها می دانند که درمان و علاج این فرهنگ هم جزء وظایف آنهاست، مساله دستیاران یعنی آن چیزی که قلب هایشان را به تپش وامی دارد، چیزی نیست جز امکانات بیشتر در درمان و آموزش؛ یعنی بیمارستان های بهتر، دستگاه های پیشرفته تر و استادان بیشتر، البته بهتر ولی با اوقاتی طولانی تر. روز «دستیار» روز پزشکی است که این امکانات فراهم آمده باشند. حال خواه با مراسم یا بی مراسم،

دکتر بابک زمانی
متخصص مغز و اعصاب