دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است جان را هوای ز قفس تن پریدن است از بیم مرگ نیست که سر دادهام فغان بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است دستم نمیرسد که دل از سینه بر کنم باری علاج شکر …
دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است جان را هوای ز قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر دادهام فغان بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستم نمیرسد که دل از سینه بر کنم باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه ترست ز گیسوی سرکشت خورشید من بر آی که وقت دمیدن است
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمیکنم تقدیر غصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هوس گشت آشنا روزی «امین»(۱) سزا لب حسرت گزیدن است
پینوشت:
۱- تخلص شعری مقام معظم رهبری.
"آیهٔ الله سیدعلی حسینی خامنهای"
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است