وقتی «لورنزو اودون» پنج سال داشت، پسری باهوش و دوستداشتنی بود. او در آن سن به سه زبان مسلط بود و سه سال از عمرش را با پدر و مادرش در جزایر کوموروس در شرق آفریقا سپری کرده بود. اما …
وقتی «لورنزو اودون» پنج سال داشت، پسری باهوش و دوستداشتنی بود. او در آن سن به سه زبان مسلط بود و سه سال از عمرش را با پدر و مادرش در جزایر کوموروس در شرق آفریقا سپری کرده بود.
اما در دسامبر سال ۱۹۸۳ او به طور ناگهانی در مدرسه شروع به کجخلقی کرد، طوری که معلم او متوجه شد و قضیه را به پدر و مادرش اطلاع داد. در ابتدا چند تشخیص روانپزشکی و بیماری دستگاه عصبی مطرح شد اما در نهایت، پزشکان بیمارستان کودکان واشنگتن بیماری لورنزو را «آدرنو لوکو دیستروفی» تشخیص دادند. پزشکان به آگوستو و مایکلا گفتند که همه مبتلایان به آدرنو لوکو دیستروفی، ظرف دو سال پس از شروع علایم میمیرند. هیچ درمانی برای بیماری وجود ندارد و هیچ امیدی نیست. با وجود این، همیشه اشخاصی را میتوان یافت که روی انواع نادر و بدون درمان بیماریها کار کنند. یک ماه پس از تشخیص، والدین لورنزو دریافتند که رژیم غذایی بدون اسیدهای چرب با زنجیره بلند، میتواند سیر بیماری را کند کند. بیماری لورنزو طی همین یک ماه، بسیار پیشرفت کرد. او دیگر نمیتوانست بدون کمک لباس بپوشد یا راه برود. حرکات ظریفش از بین رفته بود و گامهایش لرزان شده بود. والدین لورنزو، موفق شدند برجستهترین پزشکی را که روی بیماری آدرنو لوکودیستروفی کار میکند، پیدا کنند. او «گاس نیکولیاس» نام داشت. همین پزشک بود که توصیه کرد لورنزو ازمصرف غذاهای حاوی اسیدهای چرب با زنجیره بلند اجتناب کند. وقتی ماه سپتامبر رسید، آگوستو و مایکلا خسته از سپردن کورکورانه گاه و بیگاه فرزندشان به طرحهای تحقیقاتی، در صدد برآمدند تا خودشان آستینها را بالا بزنند و کاری انجام بدهند.
مادر لورنزو، ساعتها خودش را در کتابخانهها حبس میکرد و کتابهایی درباره بیوشیمی و نورولوژی و لوکودیستروفی حاد میخواند، به امید اینکه شناخت بهتری از بیماری پیدا کند و بتواند بهتر تصمیم بگیرد. پس ازیک سال لورنزو نمیتوانست غذا را ببلعد و متکی به لوله تغذیه شده بود. او به طور کامل فلج شده بود و نمیتوانست ببیند و صحبت کند. در این مدت، والدین او در پی یافتن راهی برای درمان او بودند. ذهن آگوستو آنقدر مشغول این موضوع بود که موفق شد، یک کشف بیوشیمیایی کند. او اسید چربی را پیدا کرد که روند بیماری را کند میکرد. این اسید چرب، اروسیک اسید نام داشت. اما پیدا کردن اروسیک اسید خوراکی به صورت خالص، کار سادهای نبود. آنها با حدود ۱۰۰ شرکت گوناگون تماس گرفتند و سرانجام اروسیک اسید را از شرکتی در لندن تحویل گرفتند. اما محققان دریافته بودند که اروسیک اسید برای قلب زیانآور است. خاله لورنزو داوطلب شد که اروسیک اسید را به مدت یک ماه به صورت شخصی استفاده کند و خوشبختانه پس از یک ماه هیچ شواهدی از بیماری قلبی در او پیدا نشد.
سرانجام اروسیک اسید به لورنزو داده شد، در مدت کوتاهی، سطح اسید چرب با زنجیره بلند در خون لورنزو به مقدار طبیعی رسید و یک ماه بعد، او توانست غذا را ببلعد. پس از مدتی لورنزو توانست با محیط اطراف با پلک زدن و حرکت انگشتان ارتباط برقرار کند. مقدار زیادی از بینایی او برگشت کرد و توانست سرش را تکان دهد.در این تلاش بیوقفه، پدر و مارد لورنزو فرمولی ترکیبی را به نام پسرشان ابداع کردند. در این فرمول دارویی ترکیبی از مخلوط کردن چهار قسمت اولئیک اسید و یک قسمت اروسیک اسید به دست میآمد که نام آن روغن لورنزو گذاشته شد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است