حقوق معلمان را محترم بشماریم

«می خوام برم شرکت تعاونی کجا باید پیاده شم؟» زنی که راهنماییش کرد مقنعه چروک چانه دار سرش بود. مقنعه براش گشاد بود. آن را زیر گلو با سنجاق محکم کرده بود. یه ساک سورمه ای را سفت بغلش …

«می خوام برم شرکت تعاونی کجا باید پیاده شم؟» زنی که راهنماییش کرد مقنعه چروک چانه دار سرش بود.
مقنعه براش گشاد بود. آن را زیر گلو با سنجاق محکم کرده بود.
یه ساک سورمه ای را سفت بغلش نگه داشته بود.
دو تا از دندون های کناریش افتاده بودن و این امر باعث می شد که به سختی زبانش را حین حرف زدن کنترل کنه.
پرسید: شرکت تعاونی چی میدن؟
زن گفت: مرغ یخ زده; بدون اینکه کسی ازش سوال کنه گفت: زندگی من بقدری ساده است که هیچ کس نمی تونه تصور کنه! رویش را برگرداند و از پنجره به بیرون خیره شد.
نیم رخ راست صورتش پر از خال های سیاه درشت بود.
دوباره بی مقدمه برگشت و به همون زن گفت: شوهرم فوق لیسانسه و خودم لیسانس ولی حقوق هردوتای ما با هم ماهیانه ۵۰۰ هزار تومنه. پونک می شینیم صابخونه کرایه رو زیاد کرده.
اتوبوس ایستاد به زن گفت شما باید این ایستگاه پیاده بشین. زن تشکر کرد و رفت.
زن تسبیحش را از ساک سورمه ای بیرون آورد. دونه های سفید تسبیح یکی یکی با دست های پیر زن جا به جا می شد.
دل پر زن هنوز خالی نشده بود باز گفت، البته این بار به زن کنار دستیش: به خدا باورتون نمی شه بیشتر شاگردهای شوهرم الان یا دکتر شدن یا مهندس آخه شوهرم شیمی درس می داد.
زن گفت: شما فرهنگی هستید؟ سرش را چند بار به نشانه تاکید بالا و پایین برد.
کتاب شهر را از جایگاه کنار صندلیش برداشت. کتاب در مورد زندگینامه جلال آل احمد بود. چندبار تند ورق زد. حوصله نداشت.
کتاب رو گذاشت سرجاش و دوباره به بیرون خیره شد. اتوبوس توقف کرد.
سه دختر با مانتوهای کاهویی مقنعه مشکی ابروهای برداشته و کوله پشتی های رنگی آمدند بالا.
آخه شیمی من خوب بود تازه امتحانشم خوب دادم اصلا این معلمه با من لجه سر همون موضوع، بقیه زدن زیر خنده و شروع کردم به تعریف آنچه سر کلا س کردند.
زن که با شنیدن کلمه شیمی کمی به سمت دختران چرخیده بود، به گوشه لب خندید و باز به بیرون نگاه کرد و با خود گفت: باز هم مقصر ماییم معلم محکومه که بهش کم داده!
زن بغل دستی گفت: شغل معلمی خیلی سخت است به نظر من حتما باید به او علا قه داشت و گرنه نمی شه با این همه دختر و پسر لوس سر کله زد.
زن خندید و گفت: آره حتما باید علا قه داشت و چه قدر بد است مردها و زن های معلم یک عمر سلا متی خودشان را تربیت این بچه ها ولی وقت پیری و بازنشستگی هیچ کسی نیست که از اونها حمایت کنه.
هیچ قانونی و هیچ حقوقی برای اونها وضع نشده.
خیلی وقت ها تنها با رسیدن هفته معلم کادویی خریده وبه آنها هدیه می کنیم ولی شاید به ندرت با حقوق معلمانآشنا باشیم.
کسانی که همیشه آنها را موظف می دانیم بدون اینکه به حقوق آنها قائل باشیم.
از این رو برای رسیدن به درکی در مورد حقوق معلمان سراغ یک وکیل پایه یک دادگستری رفتیم. وی معتقد است: «معلمی شغل انبیا است. در زمان های خیلی دور پادشاهان ایرانی اعتقاد بر این داشتند که چند شغل را می بایست حمایت کرد: قاضی، پاسبان و دبیری (معلم).
علت چه بود؟ بدین خاطر که اولا قاضی می بایست از هیچ نظر مشکلی نداشته باشد تا خدای نکرده طرف ظالم نرود چرا که همیشه ظالم دارای درآمد کافی است.
پاسبان بدین خاطر که دستورات قضایی را به درستی اجرا کند و هنگامی که سارق را دستگیر کرد تحویل دهد.
دبیری به خاطر این که بتواند نسل آینده را پرورش دهد تا کشور رشد و توسعه پیدا کند. اکنون معلمانی هستند که دغدغه نان دارند ایشان بعد از چند ساعت تدریس می بایست شغل دوم را انجام دهند در صورتی که می بایست مطالعه آزاد داشته باشند تا شاگردان را بهتر آموزش دهند.
دولت می بایست از معلمان حمایت دو چندانیانجام دهد.
قشری که واقعا زیر ساخت فرهنگی آموزش نسل آینده را می سازند. اگر بتوانیم معلمان را از دغدغه فکری آزاد کنیم در آینده نسل پویایی خواهیم داشت.»

نویسنده : فرزانه دهرویه