آفتاب

نگاه‌هایی که هیچ‌گاه فراموش‌شان نمی‌کنم



«احساس آبی مرگ» را کارگردانی کردم. شاید برای خیلی‌ها سوال باشد که چرا این کار را انجام دادم، اما می‌توانم بگویم یادآوری انجام این کار مرا خرسند می‌کند.

«احساس آبی مرگ» را کارگردانی کردم. شاید برای خیلی‌ها سوال باشد که چرا این کار را انجام دادم، اما می‌توانم بگویم یادآوری انجام این کار مرا خرسند می‌کند.

این اثر را برای اعجاز نگاه هایی ساختم که هیچ گاه نمی توانم فراموش شان کنم. نگاه نوجوانانی که مرتکب بزرگ ترین، سخت ترین و سنگین ترین اشتباه زندگی شان شده اند و در پس ناامیدی، امید به زندگی دارند و در پس آن امید، ناامیدند و سنگینی نگاه مادران و پدران و خواهران و برادرانی که منتظرند تا انتقام خون عزیزشان را بگیرند بر دلشان سنگینی می کند. از طرف دیگر، نگاه مادران و پدران و خواهران و برادرانی که در انتظار بخشش فرزندشان هستند، آمیخته با بیم و امید به این نگاه ها افزوده می شود.

نگاه پدری که می گوید من هزاران بار قاتل فرزندم را در خیالم کشته ام، ولی در نهایت او را می بخشد و با اعتقاد کامل می گوید ما همه به بخشش پروردگار نیازمندیم و غریبانه از من دور می شود و به راه خود می رود، ولی بغضی در گلویش سال هاست جا خوش کرده و نمی ترکد یا نگاه تماشاگرانی که با چشمان خیس و با هق هق هایی پایان نمایش را می نگرند و از سالن بیرون می روند یا نگاه مردمی که عاشقانه برای نجات و کمک از هر آنچه دارند در این اوضاع سخت اقتصادی می گذرند و در خیریه شرکت می کنند.

نگاه گروهم که ماه ها بدون گرفتن یک ریال با عشق همراهی ام کردند و نگاه عزیزانی که لطف می کنند و از نقاط دور و حتی شهرهای دیگر به دیدن این نمایش می آیند و چراهایی که هنوز جوابی برای آنها نیافته ام، چرا این طور می شود؟ چرا زیر پوست این شهر و این کشور این همه تناقض وجود دارد؟ چرا در ترافیک که می مانیم به هم راه نمی دهیم، ولی در یک خیریه هرچه داریم خالصانه می گذاریم و شتاب می کنیم برای همراهی دیگری؟ چرا همدیگر را براحتی نمی بخشیم و انتظار داریم مادر یا پدری براحتی از خون فرزندش بگذرد؟ چرا همان نوجوانی را که برای آزادیش تلاش کرده ایم پس از آزادی به حال خود رها می کنیم بی هیچ تلاشی برای بازگشت واقعی اش به زندگی اجتماعی؟ چرا؟ و چرا؟ و... چرا؟

خوشحالم که برای این سوژه، مدیوم تئاتر را انتخاب کردم و اعجازش را بیشتر فهمیدم که یک نمایش همچون یک فیلم خوب می تواند صدایش را به آن سوی مرزها هم برساند.

بماند عده ای از آدم ها و رسانه ها و شبکه های خارجی یا به قول دوستی، حقوق بگیران بشری هم از این فرصت سوءاستفاده های سیاسی و ابزاری می کنند. ای کاش همان طور که ادعایش را می کنند، دغدغه اش را نیز داشته باشند.

در احساس آبی مرگ از نگاه هایی که هیچ گاه نمی توانم فراموش شان کنم، بسیار آموختم.

در پایان می خواهم هرکدام از این نوجوانان پشیمان را که توسط اولیای دمشان جانی دوباره گرفته اند، مردم همراه مسئولان، آنها را زندگی ببخشند. آنها زنده مانده اند با رضایت گرفتن، اما بازگشت شان به جامعه، زندگی بخشیدن به آنهاست.

امین میری
 کارگردان تئاتر



وبگردی