انشا درباره مادر

انشا درباره مادر | دلنوشته زیر درباره مادر و به احترام تمام مادران ایران زمین نوشته شده است.

نوشتن از مادر دیگر فکر کردن نمی خواهد ، همین که قلم را روی کاغذ بگذاری ، خودش شروع می کند به نوشتن و تا خودت دستت را از روی کاغذ بر نداری ، نوشتنت تمام نمی شود.
"مادر" واژه عجیبی است . در تمام فرهنگ ها از این کلمه به تقدس و با احترام یاد می کنند .
در عمق روان و صخره های از انتها رسیده به وجود آدمی ، طنین این واژه قابل احساس کردن است. در تمام زبان های بشری این لغت حاوی بار عاطفی و روانی مثبت و سنگینی است.
اما در زندگی روزمره مان هم نقش این واژه و چیزی که بدان اطلاق می شود ، به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست. "مادر" گفتن یا به زبان عامیانه تر "مامان" گفتن بی آنکه آدم حواسش باشد حسی عجیب را به آدم منتقل می کند . حسی مملو از آرامش و شیرینی و شادی .
حسی که با هیچ چیز دیگری نمی توان جایگزینش کرد و یا حتی قابل مقایسه نیست. وقتی به صورت مهربان مادرم نگاه می کنم تمام دغدغه ها و مشکلات مسخره ی زندگی برایم پوچ و قابل تحمل می شوند . نه ، اغراق نمی کنم اگر بگویم که خیلی از روزهای تلخ را با در آغوش کشیدن مادرم و بوسیدن دستانش پشت سر گذاشته ام. می گویند که بهشت زیر پای مادران است . از شنیدن این جمله تا فهمیدن و درک کردنش راه بسیار است. می توانم اقرار کنم که این جمله را تجربه کرده ام.
روزهایی هست که همه چیز بر وفق مراد است و هیچ مشکلی نیست ، در این روزها تنها چیزی که باعث تکمیل شدن این شادی می شود ، بودن در کنار مادری است که شاید تنها تجلی عشق بر روی زمین است.
اگر عشق زمینی قابل تصور باشد می توانم آن هم با اغماض آنرا به طور کامل مرتبط با احساس بین مادر و فرزندش بدانم. باز هم باید اعتراف کنم که این عشق را خودم تجربه کرده ام و اگر آنرا به طور رسمی بیان نمی کنم ، علتش این است که ابزار خوبی برای اثبات ادعایم ندارم.
اما روزهای دیگری هم هست که آنقدر همه چیز خراب می شود و درهم و برهم است که هیچ راهی جز آرامیدن در کنار مادر نیست. موج عشق و محبت و حمایتی که از مادر روانه ی وجود ما می شود کافی است تا هر مشکل و تلخی ای در مقابل این حس عجیب و غریب و فوق العاده رنگ ببازد.
می توانم باز هم بنویسم و آن حس آسمانی که روی زمین شکل می گیرد را بیشتر توصیف کنم و صد البته بیشتر هم در این امر شکست بخورم ، اما ترجیح می دهم سکوت کنم و در دنیای بیرون از نوشتن مادرم را ببینم و از وجودش صاف و پاک و آرام شوم.