ماریو بارگاس یوسا؛ نویسنده انسان

ماریو بارگاس یوسا را زاده و فرزند پرو نمی‌دانم‌، او فرزند جهان است. او را نه رمان‌نویسی چیره دست و توانا که متفکری برجسته می‌دانم بسیاری از حوزه‌های زندگی دست به قلم برده و کنشگری موفق بوده است.

ماریو بارگاس یوسا را زاده و فرزند پرو نمی‌دانم‌، او فرزند جهان است. او را نه رمان‌نویسی چیره دست و توانا که متفکری برجسته می‌دانم بسیاری از حوزه‌های زندگی دست به قلم برده و کنشگری موفق بوده است.

او در آرکیپا زاده شد، اما بیش از ۶۰ سال است در سراسر جهان زندگی می کند. در بیشتر شهرهای جهان نوشته هایش را به زبان خود می خوانند و از برجستگی های آثارش یکی هم این است که نوشته هایش با زندگی های بسیاری از نقاط جهان همخوانی دارد. از اولین نوشته اش سردسته ها تا آخرین اثرش ـ که هنوز در ایران ترجمه نشده ـ خواننده فراوان دارد. دو اثر شاهکارش(همه آثارش شاهکار است و این دو برجسته تر) «گفت وگو در کاتدرال » و«سوربز» به نحوی اعجازگونه خواننده را به حیرت وا می دارد. محور نوشته هایش انسان است و از این رو می توان او را نویسنده «انسان» دانست؛ نویسنده ای که انسان و درد انسان و جایگاه او در عرصه روابط اجتماعی اصل اساسی نوشته هایش است. درد انسان به پرو تعلق ندارد، انسان در جهان درد دارد و این دردها از چشم یوسا پنهان نمی ماند. سوربز به جمهوری دومینیکن اختصاص دارد و دوره سی ساله دیکتاتوری تروخیلو.

گفت وگو در کاتدرال به دوره ای اختصاص دارد که ذره بین یوسا نه بر رئیس جمهور وقت که بر شخصیتی بی سواد به نام دن کایو قرار می گیرد که در بخش امنیتی پرو همه کاره است. او از دوستان رئیس جمهور بوده و در کار تولید تجهیزات کشاورزی و به کار امنیت گمارده می شود و جنایت هایی می آفریند که تنها از زبان و قلم یوسا می توان خواند. رابطه میان انسان ها و قدرت و دردی که انسان برای انسان می آفریند، محور این دو اثر برجسته است. یوسا با استادی هر چه تمام در گفت وگو در کاتدرال دو زمان را به هم می آمیزد و گذشته و حال را به شیوه ای استادانه روایت می کند؛ زمانی که دو شخصیت در رستوران کاتدرال نشسته اند و زمانی که از گذشته هاست اینجا روایت می شود. صد البته ترجمه های بی نظیر از متن انگلیسی کتاب را هم که عبدالله کوثری ارائه کرده، در شاهکار شدن این اثر به زبان فارسی کمک شایانی کرده است. یوسا در مرگ در اند، زندگی واقعی آلخاندرو مایتا و چه کسی پالومینو مونرو را کشت هم انسان را محور قرار می دهد و وضعیت کسالت بار زندگی در آمریکای جنوبی را به تصویر می کشد. او را در کنار مارکز و فوئنتس سه غول بزرگ ادبیات آمریکای لاتین نامیده اند و بی دلیل هم نیست آثارش همپای مارکز و فوئنتس در جهان ترجمه و خوانده می شود و برای انتشارش لحظه شماری می کنند و صف های شبانه جلوی کتابفروشی ها راه می افتد تا کتاب تازه اش را بی وقفه بخوانند. او در کنار مارکز یکی از غول های ادبیات این خطه از جهان است که نوبل ادبیات گرفت و به همراه آستوریاس در زمره نوبلی های جهان قرار دارد. آمریکای لاتین غول زیاد دارد، اما از میان آنانی که در قید حیات اند، مارکز و یوسا هنوز می درخشند و آثاری بزرگ می آفرینند و برخی یوسا را برتر از مارکز و حتی فوئنتس می دانند که انسان درد آنهاست.

رضا معصومی