نوشتن... و دیگر هیچ

دو حیطه نویسندگی و کارگردانی که در آن فارغ از بازیگری فعالیت می‌کنم، کارهایی هستند که از ۱۰، ۱۲ سالگی ایده‌آل ذهنی‌ام بودند. هر دو همزمان در ذهن من شکل گرفتند، اما بازیگری …

دو حیطه نویسندگی و کارگردانی که در آن فارغ از بازیگری فعالیت می‌کنم، کارهایی هستند که از ۱۰، ۱۲ سالگی ایده‌آل ذهنی‌ام بودند. هر دو همزمان در ذهن من شکل گرفتند، اما بازیگری به طور ناخودآگاه پیشدستی کرد.
حالا که بعد از سال‌ها کار، بازیگری هم درس می‌دهم، به شاگردانم گوشزد می‌کنم که در وضعیت کنونی سینما که با ضعف فیلمنامه روبه‌رو هستیم، یک بازیگر باید اصول اولیه نوشتن را بداند. واقعیت این است که برای من نوشتن فرای کار در سینماست، گو این‌که نوشتن برای سینما هم این‌گونه است. داستان‌نویسی برای من همیشه اهمیت و اولویت داشته است. چون آدمی هم نیستم که از این شاخه به آن شاخه بپرم کارهایی مثل روزنامه‌نگاری و وبلاگ‌نویسی را هم زیرشاخه نوشتن‌ام پی می‌گیرم. همه اینها چیزهایی هستند که از نوجوانی و جوانی شروع کرده‌ام و این طور نبوده که آنها را فقط در یک دوره خاص انجام بدهم و رها کنم. من از کار نیمه‌تمام بیزارم دلیل و مدرکش هم این‌که همان زمان که دانشکده حقوق می‌رفتم، باوجود این‌که می‌دانستم هیچ‌گاه وکالت نخواهم کرد، باز هم آنها را نیمه‌تمام رها نکردم.
رفتن به سمت و سوهای دیگر در مواردی هم به روحیه افراد برمی‌گردد. من آدم پرانرژی هستم و از صبح که بیدار می‌شوم کلی کار و برنامه برای انجام دادن دارم، این است که سراغی از کارهای مختلفی می‌گیرم که دوستشان دارم. ولی درباره ورودم به عرصه کارگردانی تئاتر باید یادآور شوم که دلیلش ریشه در عشق عجیب من به تئاتر دارد. از مجموع ۲۳ سال عمر بازیگری‌ام که ۱۲ سالش در تئاتر بود، به این نتیجه رسیدم که ای‌کاش از ابتدا در تئاتر بازی می‌کردم. با خودم فکر می‌کنم حالا می‌توانم بیشتر وقت خودم را با تئاتر بگذرانم و بیشتر در تئاتر فعال باشم. داستان واردشدنم به عرصه کارگردانی هم از دل یک داستان دیگر می‌آید، داستانی که چند ماهی در وزارت ارشاد برای کسب مجوز مانده بود. تصمیم گرفتم تا زمانی که مجوز نشرش صادر می‌شود به نمایشنامه تبدیلش کنم. با دو نمایشنامه‌نویس مرد، شروع کردیم به نوشتن نمایشنامه، از ابتدا هم قصد نداشتم تا کارگردانی‌اش کنم. نوشتن نمایشنامه که تمام شد یکباره دیدم که متن آنقدر برای خودم جذاب شده که نمی‌شود آن را دست کارگردان دیگری داد. از طرفی هم دوست دارم در تئاتر دستم باز باشد و زمان بیشتری صرف کنم، چون همیشه در سینما و تلویزیون پیشنهادهای قابل تامل وجود ندارد. این است که یک‌وقت‌هایی دلت می‌خواهد متن مورد علاقه خودت را بازی کنی. چون فوق‌لیسانس ادبیات نمایشی خوانده‌ام و این مدرک را در سال‌های سختی هم گرفتم، همیشه دوست داشتم از آن استفاده کنم و تجربه و تحصیلات آکادمیک خود را به کار ببندم.
نویسندگی برای من اصل است و کارگردانی فرع. کارگردانی برای من شغل روتینی محسوب نمی‌شود. نوشتن اما آنقدر برایم مهم است که در فرم‌های پزشکی یا سفارتخانه‌ها شغلم را می‌نویسم نویسنده و بازیگر. باید بگویم از مقطعی به بعد نوشتن آنقدر برایم اهمیت پیدا کرد که همواره ناخودآگاه به یاد لورکا می‌افتم، وقتی به او گفتند اگر بخواهی زنده بمانی هیچ‌وقت دیگر نباید بنویسی. فکر می‌کنم اگر در موقعیتی قرار بگیرم که بین بازی و نوشتن یکی را انتخاب کنم، کدام را برخواهم گزید، نوشتن جواب اول من است.

بهاره رهنما