طوايف لرستان از نظر لهجه به دو گروه لک و لُر تقسيم مى‌شوند. زبان لکى زبانى ايرانى و اصيل است که قومى ايرانى نژاد به نام ”لک“ بدان تکلم مى‌کنند. طوايف لک بيشتر در نواحى شمال و شمال‌غربى لرستان و همچنين در بين برخى از طوايف لرستان، ايلام، کرمانشاهان و قسمت‌هائى از همدان و قزوين زندگى مى‌کنند. طايفهٔ زند در زمرهٔ طوايف لک زبان به‌شمار مى‌آيد. اينان با شبانى روزگار مى‌گذارنند و احياناً در زمان شاه‌عباس اول از دامنه‌هاى زاگرس به حوالى پرى و کمازان در نزديگى ملاير کوچ داده شده‌اند (پري، جان، کريم‌خان زند؛ ترجمه على‌ساکي؛ ص ۲۴).


در کتب گذشتگان، از آنان با عنوان ”کرد“ ياد مى‌شود و اين امر ناشى از همان واقعيت است که کرد و لر را با وجود اختلافات زبانى و لهجه‌اي، در اساس و منشائى واحد از آريائيان کوه‌نشين صفحات غربى کشور مى‌رساند۱.


(۱رخى از مورخان ايرانى و خارجى آنان را جزو اکراد ذکر کرده‌اند. علت اين اظهارات را بايد ناشى از موقعيت و مسکن اين طايفه دانست. زيرا در حاشيه خطر تفکيک‌کننده‌اى که از کرمانشاه مى‌گذرد و به‌طور سنتى لرستان را از کردستان جدا مى‌سازد و در عين حال هم از لحاظ آداب و رسوم و فرهنگ و گويش، لرى و کردى با هم آميخته‌اند (پري، جان، کريم‌خان زند؛ ترجمه على‌ساکي؛ ص ۴۴).


از ايل زند، پيش از چهره‌يابى کريم‌خان، در متون تاريخى نشانى ديده نمى‌شود و فقط گلستانه است که در تبيين حوادث سال‌هاى ۱۱۶۰-۱۱۶۱ ق بدانان اشارتى دارد که چون خود او نيز در رکاب ميرزا محمد‌تقى گلستانه بود و شاهد عينى اتفاقات شده بود شنيدتى است. وقتى ميرزاى مزبور از صفحات همدان قصد رجعت به کرمانشاه را داشت. سبحان‌وردى‌خان، والى کرمانشاه ”که از ميرزا معزى‌اليه ناخوش بود (در ظاهر) اظهاردوستى مى‌نمود و از اراده ميرزا مطلع شده، در خفيه حکم به جماعت زند کله شير که در سر حد او مى‌بودند، نوشته فرستاد که ميرزامحمدتقى ارادهٔ رفتن کرمانشاهان دارد و لشکر افغان را رخصت نموده، الحال در نزد او به غير از غلامان و نوکران کسى نيست، به هر قسم توانيد سر راه بر او گرفته، اموال و دواب او را نهب غارت و خود وى را به قتل برسانيد و در آنچه از اموال زر و نقد و دواب به‌دست آيد نصف آن را به سرکار ما داخل نموده، و مابقى را در ميان خود قسمت نمائيد. چون اين حکم به آدينه‌خان‌زند و احمد‌خان مشهور به احمدکلکه رسيد خرسند گرديده، جمعيت خود را يکجا کرده، متظر ورود ميرزاى معزى‌اليه بودند (مجمل‌التواريخ پس از نادر با ...؛ ص ۱۳۷).


سرانجام امر اينکه با وجود دروانديشى‌هاى ميرزامحمدتقى و تلاش وى براى گمراهى دشمنان، حسب الصلاح نجف‌قلى‌بيگ که مهماندار او در منطقه بود ”غلامان را با سرانجام و کارخانجات به راه دست چپ مأمور و خود هم با نجف قلى‌بيگ و راقم حروف و سيد محمدخان، برادر کوچک، با هشت نفر از غلامان گرجى از همان راه روانه مقصد (کرمانشاهان) گرديد. چون ارادهٔ ازلى با تدبير ميرزا تعلق نگرفته بود، بعد از طى دو فرسنگ که فضا از پستى و بلندى راه برآورده، مکان وسيع که نزديک دربندى که در ميان کوه واقع و جماعت زنديه در صورت اختفا در آنجا قيام داشتند رسانيد. جماعت مذکوره رسيدن ميرزا را به آن مکان بدون لشکر و جمعيت فوز عظيم شمرده، به يکبار جمع سوار و پياده از دربند بيرون تاخته، به طرف ميرزا اسبان را گرم عنان نمودند. ميرزا کارخانجات و قاطران مفرش و ساير اسباب را امر نمود که به دهنهٔ کوه غلامان برسانند و نجف‌قلى‌بيگ را به ميان آن جماعت فرستاد که مکنون خاطر آنها را دريافته اطلاع دهد. نجف‌قلى‌بيگ با چند نفر از نوکران خود به ميان آن جماعت رفته درصدد منع آنها برآمد. جماعت مذکوره قبول نکرده سواران بسيارى به طرف کارخانجات و قاطران، مرکبان را گرم عنان و داخل بنه و اسباب گرديده، به نهب و غارت دست گشادند. ميرزاى معزى‌اليه ايستادن را بى‌حاصل ديده، با چند نفر از غلامان که در آنجا حاضر بودند و رو به فرار نهاد. چند نفر از سواران زنديه به تعاقب پرداختند، قريب يک فرسخ همراه آمده از ترس گلولهٔ تفنگ غلامان کارى از پيش نبرده، بى‌نيل مقصود به طرف بنه و فرقهٔ خود برگشتند. جماعت مذکوره جميع اسباب و اثاثه را متصرف و از آنجا به اوطان خود مراجعت نمودند (مجمل‌التواريخ پس از نادر با ...؛ص ۱۳۹ ـ ۱۴۰).


اين مطلب، کل قضيه‌اى است که درباره ايلات زند در منابع عصر يافت مى‌شود و اگر در نظر بگيريم که فاصله‌اى قابل ملاحظه در ميان مستقر اساسى ايلات مزبور (ملاير) و نواحى مورد تاخت‌و‌تاز آنان (صفحات ميان همدان و کرمانشاهان) وجود دارد، مى‌توان احتمال داد جماعت مزبور، گروهى از همان ايلات مورد نظر ما است که به‌نحوى که در پى مى‌آيد، بعد از مرگ نادرشاه مراکز زيست تحميلى خود را در صفحات درّه گز و بجنورد ترک کرده و با استفاده از بحران‌ سياسى کشور، در بين راه‌ها به قطع طريق و قدرت‌نمائى پرداخته بودند.


در باب تقسيمات درونى طايفه، آنان را به سر تيرهٔ مشخص منقسم مى‌گردانند که عبارتند از:


- زند بگله

- زند هزاره

- زند خراجى


دو تيره بگله و هزاره از يک نژاد و تيره خراجى از رعايا و فرودستان و مردم عادى طايفه بودند. کريم‌خان که بنيانگذار سلسله زنديه است از تيرهٔ بگله بود و بر افراد تيرهٔ هزاره که سرپرست آنان الله‌مراد قيطاس و بردار وي، خدامرداد، بودند، رياست داشت. به تبع آنان، تيره خراجى نيز از خان زند پيروى مى‌کردند (نوائي، عبدالحسين، کريم‌خان‌زند؛ ص ۳۷).


به ظاهر کريم‌خان در جلب حمايت ساير طوايف لُر توفيق چندانى نداشته است و سران طوايف مقيم لرستان تن به اطاعت او نمى‌دادند، ولى در جلب مساعدت تيره‌هاى زند موفق بود ـ هر چند اين رويه پس از مرگ وى نه تنها ادامه نيافت، بلکه خوانين بگله و هزاره به جان هم افتادند و سبب تضعيف و تفرقه در بين خود شدند. به‌صورتى که على‌مرادخان از تيرهٔ زند هزاره، بيشتر سران تيره زند بلگه را به قتل رسانيد و لطفعلى‌خان سران تيره هزاره را قتل عام کرد. زندهاى خراجى نيز هر يگ به گوشه‌اى گريتختند و ترک خدمت کردند. کينه‌اى هم که آقامحمدخان به جميع آنان داشت موجب شد دسته‌هائى از طوايف لک به ايل قشقائى به پيوندند تا من‌بعد از آزار و ايذاى وى و ديگر فرمانروايان قاجارى در امان بمانند (مالکم، سرجان؛ تاريخ ايران؛ ج۲، ص ۲۷۷).