ستمگرىهاى علىبن عيسىبن ماهان که در عهد خليفه هارونالرشيد (۱۹۳-۱۷۰ق) حکومت خراسان را بهعهده داشت، زمينه شورش رافعبن ليث را در ماوراءالنهر فراهم کرد. رافع که از نبيرگان نصربن سيار آخرين حکمران خراسان در عهد امويان بود کمتر از يکسال پس از آنکه از سوى علىبن عيسىبن ماهان به امارت سمرقند گماشته شد از اطاعت او سرباز زد و بر ضد خلافت عباسى قيام کرد (تاريخ بخارا، ص ۲۸۷). خودسرىهاى علىبن عيسىبن ماهان از يکسو و طغيان رافعبن ليث در ماوراءالنهر از سوى ديگر موجب نگرانى خليفه، هارونالرشيد شده بود. وى هرثمةبن اعين را در رأس سپاهى براى رفع اين مشکلات به خراسان اعزام کرد. هرثمه موفق شد علىبن عيسىبن ماهان را به تبعيت از خليفه وادار سازد ولى در سرکوب شورش رافعبن ليث کارى از پيشنبرد. با توجه به اين موضوع هارون شخصاً به سوى خراسان حرکت کرد در اين حال عبدالله (مأمون) فرزند هارون که پدر را در سفر خراسان همراهى مىکرد، با ارسال نامهاى براى فرزندان اسدبن سامان خداه به آنها دستور داد تا هرثمه را در نبرد با رافعبن ليث يارى کنند. اما فرزندان اسد خردمندانه به ميانجيگرى پرداخته، رافع را به تسليم در برابر خليفه راضى کردند.
فروکش کردن شورش رافع موجب راحتى خيال هارونالرشيد شد و مأمون نيز از اقدام موفقيتآميز فرزندان اسد بسيار خشنود گشت (تاريخ بخارا، ص ۱۰۵-۱۰۴) و بدين ترتيب بود که کاردانى و کفايت پسران اسدبن سامان خداه، راه کسب اقتدار آنها را هموار ساخت. در اينجا مجال پرداختن به مسائلى که پس از مرگ هارون باعث روياروئى عبدالله (مأمون) و محمد (امين) شد وجود ندارد، اما بايد گفت که اسد و پسران او از طرفداران خلافت مأمون بودهاند. در سال ۲۰۴ق خليفه مأمون مرو را بهسوى بغداد ترک گفت. وى پيش از ترک خراسان غسانبن عباد (خواهرزاده فضلبن سهل سرخسي) را به حکومت خراسان گماشت. غسان به دستور خليفه فرزندان اسدبن سامان خداه را به جبران خدمتى که در دفع فتنه رافعبن ليث کرده بودند به حکومت شهرها و نواحى مختلفى در ماوراءالنهر و خراسان منصوب کرد. وى نوحبن اسد را به امارت سمرقند گماشت احمد را بر فرغانه حاکم کرد يحيى را حکومت شاش و اشروسنه داد و الياس را بر هرات امارت بخشيد (ابناثير، کامل، تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج۱۲، ص ۱۳۳).
پس از غسان حکومت خراسان به طاهر ذواليمينين رسيد. در عهد او و جانشينان نيز فرزندان اسد در حوزه امارت خود ابقا شدند (ابناثير، کامل، تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج۱۲، ص ۱۳۳). نوحبن اسد در سال ۲۲۷ق درگذشت (سمعاني، ابنسعد عبدالکريمبن محمدبن منصور التميمي، الانساب، الجزء السابع، ص ۲۶). و يحيى نيز که به غايت جلد و ضابط بود (طبقات ناصري، ص ۲۰۳). در سال ۲۴۱ق از دنيا رفت (الانساب،الجزءالسابع،ص ۲۶).
با مرگ يحيى قلمرو حکومتى او به احمد رسيد. احمد که توسط نرشخى مردى عالم و پارسا توصيف شده (تاريخ بخارا، ص ۱۰۵) از ساير برادران خويش شجاعتر و زيرکتر بود. اين فرمانرواى خردمند علاوه بر لياقت نظامى به کاردانى و تدبير شهرت داشت (طبقات ناصري، ص ۲۰۳). وى با ليافت تمام قدرت و نفوذ خود را در قلمروى وسيع، پايدار ساخت. از اينرو پس از مرگ احمدبن اسد حکومت ماوراءالنهر در ميان بازماندگانش موروثى شد. او که هفت پسر داشت۱ در اواخر عمر خويش بزرگترين آنها يعنى نصر را به حکومت سمرقند و فرغانه منصوب کرد.
(۱). اسامى اين فرزندان عبارت بود از: نصر، يعقوب، يحيي، اسد، اسماعيل، اسحاق و حميد (الکامل فىالتاريخ، ج۶، ص ۲۵۴).
سامانيان سلسلهاى منسوب به مردى دهقان تبار با عنوان سامان خداه مىباشند. برخلاف نظر پارهاى مورخان که سامان را نام جد سامانيان دانستهاند۱ بايد گفت که سامان نام منطقهاى است که نياى سامانيان بر آنجا فرمانروائى مىکردند. اين نکته را از نوشته جوزجانى بروشنى درمىيابيم:
جد سامانيان را سامان نام بود بر قول بعضى نام چيزى ديگر بود الا که سامان ناحيهاى از نواحى سغد قديم است جد ايشان رئيس آن موضع بود و او را سامان خداه خواندند (جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، ص ۲۰۱).
(۱). گرديزى سامانيان را منسوب نموده است به سامان خداهبن خامتابن نوشبن طمغاسب شادلبن بهرام چوبين ... وى با ذکر اسامى اجداد سامانيان نسب آنها را تا کيومرث نخستين پادشاه زمين کشانده است (زينالاخبار، ص ۳۲۲-۳۲۱).
ابوعلى بلعمى نيز در نسبنامه منصوربننوح، سامانيان را به بهرام شوبينه منسوب نموده است (البته اين نسبنامه داراى اشتباهاتى است): الامير السيد الملک المطفر ابى صالح منصوربن نوحبن احمدبن اسمعيلبن احمدبن سامانبن سامکبن بهرام الشوبينه الزازى اصفهبد المرزبان ... (تاريخنامه طبري، جلد اول، ص ۲). مستوفى نسب سامانيان را به اين شرح ذکر کرده است: سامان خداهبن جثمانبن طغماثبن نوسردبن بهرام چوبين. (تاريخ گزيده، ص ۳۷۶). ابنالاثير نيز در مورد نسبت سامانيان با مستوفى هم عقيده است: سامان خداهبن جثمانبن طغماثبن نوشردبن بهرام چوبين (الکامل فىالتاريخ، ج۶، ص ۲۵۳).
در حقيقت سامان خداه لقبى است مانند بخارا خداه و چغان خداه و مىدانيم که کلمه ختاى (خداي) در زبان پهلوى به معنى شاه (فرمانروا) است (صفا، ذبيحالله، حماسه سرائى در ايران، ص ۶۵).
در مورد موضع جغرافيائى سامان در ميان صاحبنظران وحدت عقيده وجود ندارد. با آنکه مواضع مختلفى بهنام سامان مشهور است(رجوع کنيد به: بايماتف، لقمان، خاستگاه سامانيان، ص ۲۶-۲۲. ) ترديد محققان در مورد جايگاه جغرافيائى منطقه تحت حکومت سامان خداه بيشتر به دو منطقه يعنى حوالى بلخ و اطراف سمرقند محدود مىشود. چنانکه ديديم جوزجاني، سامان را ناحيهاى از نواحى سغد قديم مىداند. حمدالله مستوفى نيز اجداد سامان خداه را حکام ماوراءالنهر در عهد قبل از اسلام دانسته است (تاريخ گزيده، ۳۷۶). با توجه به اين موارد و دلايلى ديگر شايد صحيح آن باشد که سامان را در ناحيه سغد بدانيم.
اغلب منابع تاريخى سامان خداه را از عقاب بهرام چوبين سپهسالار ايران در زمان هرمزد چهارم دانستهاند۲ و اين انتساب موجب وجاهت ملى و اعتبارى اجتماعى براى سامانيان بوده است. از نوشته نرشخى چنين برمىآيد که سامان خداه در اواخر قرن اول هجرى قمرى بر بلخ حکومت داشت و به احتمال قوى از سوى فاتحان مسلمان به آن مقام گمارده شده بود. سامان خداه پس از آنکه با طغيانى در بلخ مواجه شد به حاکم خراسان اسدبن عبدالله القسرى (۱۰۹-۱۰۶ق و ۱۲۰-۱۱۷ق) پناه آورد و با کمک وى حکومت خويش را بر بلخ بازپس گرفت. به احتمال بسيار سامان خداه بهوسيله اسدبن عبدالله اسلام پذيرفت (تاريخ بخارا، ص ۸۱). و مانند بسيارى ديگر از دهقانان، صلاح خود را در مدارا با فاتحان مسلمان ديد و بدين ترتيب موفق به حفظ مقام اجتماعى خويش شد. واقعيت آن است که فاتحان مسلمان نيز از برخورد مصالحه جويانه دهقانان استقبال مىکردند و پايگاه اجتماعى آنان را محفوظ مىداشتند. از جمله به نوشته تاريخ بخارا اسدبن عبدالله در حفظ موقعيت خاندانهاى قديم تلاش بسيار داشت و دل او بدان جانب نگران که خاندانهاى بزرگ قديم را تيمار کردى و مردمان اصيل را نيکو داشتى ... (تاريخ بخارا، ص ۸۱).
(۲). رجوع کنید به : تاريخ بخارا؛ ص ۸۲ و زينالاخبار؛ ص ۳۲۱ - ۳۲۲ والکامل فىالتاريخ؛ ج ۶، ص ۲۵۳ و تاريخ گزيده؛ ص ۳۷۶ و تاريخنامه طبرى (تاريخ بلعمي)؛ جلد اول، ص ۲.
بهنظر مىرسد سامان خداه که تا اواخر خلافت امويان موقعيت ممتاز خويش را در بلخ حفظ کرده بود در هنگام بهقدرت رسيدن سياهجامگان به رهبرى ابومسلم خراساني، صلاح خود را در پيوستن به آنها ديد و به نوشته ابنالجوزى وى در سلک ياران ابومسلم خراسانى درآمد (ابنالجوزي، المنتظم فى تاريخ الملوک و الامم، ج۵، ص ۱۴۱). تاريخ درگذشت سامان خداه مشخص نيست همچنين از زندگانى فرزند او اسد چندان اطلاعى وجود ندارد. ابنالجوزى عقيده دارد که اسد در زمره اطرافيان علىبن عيسىبن ماهان (حاکم خراسان) بود و در عهد حکومت او درگذشت (ابنالجوزي، المنتظم فى تاريخ الملوک و الامم، ج۵، ص ۱۴۱).
در تاريخ گزيده آمده است: اسدبن سامان را در عهد مأمون خليفه حرمتى پيدا شد و طاهر ذواليمينين او را کارها فرمود (تاريخ گزيده، ص ۳۷۷). در صورتىکه اين موضوع صحت داشته باشد بايد گفت که مسلماً در اين احوال اسدبن سامان در دوران پيرى بوده است.