رسول و پدرش ابوالقاسم و چند روستائی به كمك یك واسطه در كوره پزخانه ای بهعنوان كارگر اجیر میشوند. رسول علی رغم شرایط طاقتفرسای كار در مدرسهای در جوار كوره پز خانه درس میخواند.
آموزگار به او و دانش آموزان دیگر درس مبارزه میدهد. دوست رسول كه طاقت از دست داده میخواهد از محیط كار بگریزد. پدرش به قصد تنبیه او را دنبال میكند و پسر در حین فرار از تپهای سقوط میكند و كشته میشود. رسول تحت تأثیر صحبتهای آموزگار و اقرار دوستش از كوره پز خانه میگریزد.