«فرانک دوکس» (وان دام) از اردوگاه آموزشی «آژانس اطلاعات دفاعی» فرار می‌کند و به هنگ‌کنگ می‌رودتا در یک مسابقه مخفی ورزش‌های رزمی شرکت کند. او ابتدا به دیدار استاد ژاپنی‌اش، «سنزو تاناکا» (چپائو) می‌رود و به یاد می‌آورد که چگونه در سیزده سالگی (رافینی) حریف تمرینی «شینگو» (وارد)، پسر «تاناکا»، بوده و اینکه پس از مرگ «شینگو» در یک تصادف، جای او را گرفته و یک نینجای تمام عیار شده است. «فرانک» که به خاطر «تاناکا» می‌خواهد در این مسابقه پیروز شود، همراه با رقیبش، «ری جکسن» (گیب)، در مسابقه ثبت‌نام می‌کند. همان شب در نوشگاه هتل با «جانیس» (ارز)، خبرنگاری آمریکائی که برای تهیه گزارش از مسابقه به آنجا آمده آشنا می‌شود. از افراد آژانس، «هلمر» (برتن) و «رالینز» (ویتاکر) که مأموریت دارند مانع شرکت «فرانک» در مسابقه شوند. با کمک بازرس پلیس محلی، «چن» (چان) به دنبالش هستند. در نخستین روز از سه روز مسابقه، «جکسن» به راحتی برنده می‌شود و «فرانک» رکورد قهرمان مسابقات «چونگ لی» (یئونگ) را در سریع‌ترین ناک اوت می‌شکند. او بعدتر از چنگ «رالینز» و «هلمر» می‌گریزد و شب را با «جانیس» می‌گذراند. در روز دوم، «جانیس» با هیبت یک خیابان‌گرد به تماشای مسابقه می‌آید. «چونگ لی» پای نخستین حریفش را می‌شکند، «فرانک» در دو مبارزه سخت پیروز می‌شود و «چونگ‌لی» بی‌رحم، «جکسن» را روانه بیمارستان می‌کند. «فرانک» پس از ملاقات با «جکسن» در خیابان‌ها سرگردان می‌شود و «جانیس» نیز با «بازرس چن» تماس می‌گیرد و سعی می‌کند تا جلوی مسابقه را بگیرد. روز بعد «فرانک» با «بازرس چن»، چهار پلیس، «هلمر» و «رالینز» رودررو می‌شود، اما فرار می‌کند و به موقع خود را به مسابقه می‌رساند و با پیروزی در مبارزه‌اش به مرحله نهائی راه پیدا می‌کند («چونگ لی» نیز با شکستن گردن و کشتن رقیبش به فینال رسیده است). حالا آن دو در مبارزه نهائی رودرروی هم قرار می‌گیرند. «چونگ‌لی» «باندانا»ی «جکسن» را دور دستش می‌پیچد و بعدتر با استفاده از یک پودر شیمیائی، «فراک» را کور می‌کند. در اینجا، «فرانک» به یاد تمریناتش با چشم‌های بسته می‌افتد و «چونگ‌لی» را شکست می‌دهد. سپس به نمایندگی از طرف خاندان «تاناکا»، جایزه اول را که یک شمشیر سنتی است، می‌گیرد. بعد به دیدن «جکسن» می‌رود، «باندانا»یش را پس می‌دهد، و با یک هواپیما با «هلمر» و «رالینز» می‌رود؛ در حالی که «جانیس» را به حال خود رها کرده است.
* وان دام، ورزشکار / بازیگر بلژیکی که پیش از این در یکی، دو فیلم در نقش خبیث ظاهر شده بود، اینجا امکان پیدا می‌کند تا به‌عنوان «ستاره» عرض اندان کند. آرنولد، دستیار سابق سام‌پکین‌پا، با هوشمندی از شلوغی صحنه‌های نبرد فیلم‌هائی مثل راکی‌ها اجتناب می‌کند و بیشتر با استفاده از نماهای دور و تدوین غیر محسوس امکان جلوه مبارزه‌های رزمی را بیشتر می‌کند. مشکل اصلی فیلم، خود وان دام است که جز بدنش چیزی برای عرضه ندارد و فاقد استعداد برای بروز هرگونه احساساتی است (مثل مشکلِ حرف زدن آرنولد شوارتسنگر، بازیگری مجسمه‌وار سیلوستر استالون و حضور بی‌حس و حال چاک‌نوریس).