کابک .[ ب ُ ] (اِ) کابوک . آشیان مرغان را گویند عموماً و آشیان کبوتر و مرغ خانگی و گنجشکی که در خانه آشیان داشته باشد خصوصاً. (برهان قاطع): شریجهٔ؛ کابک کبوتران که از نی ساخته باشند. (منتهی الارب ) :
چو کبتر تبسی خانه کرده هر کابک
چو مارسغدی ره یافته به هر کاواک (۱) .
سوزنی .
آنکه طبعش در کبوتر خانه ٔ روحانیان
از بروج رفرف افلاک کابک میکند.
سیف اسفرنگی .
بقصر جاهش ار پرد پرستک
کند از شهپرسیمرغ کابک .
سراج الدین راجی .
|| زنبیل مانندی را نیز گویند که در خانه ها آویزند تا کبوتر در آن تخم کند و بچه برآرد. (برهان ): جدیله ؛ کابک کبوتران . (منتهی الارب ). || رفیده را نیز گفته اند و آن لته ای چند باشدکه بر روی هم دوزند مانند گرد بالشی و خمیر نان را تنک ساخته بر روی آن گسترانن-د و ب-ر تن-ور چسبانن-د. (ب-رهان ).