غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس (۱) . ذافنی . لوره (۲) . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نباتی خوشبوی . (منتهی الارب ) (بحرالفضائل ). || درختی است بزرگ روغن دار و منه دهن الغار. (منتهی الارب ). درختی است بزرگ کثیرالنفع که پازهر گزیدگی مار است . نام درختی است در بادیه . (مهذب الاسماء). گیاهی باشد که چون بسوزندش بوی خوش کند و تخم آن را حب الغار و درخت شجرالغار خوانند. (برهان ). و برهان ذیل دهمست ، آرد: ... عربان آن را سکران خوانند. و نیز پنج انگشت را (۳) غار گویند «ثابتی 199» (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و این لوریه ٔ (۴) یونانی است که از آن تاج میکرده اند و نزد آنان محترم بوده . دهمست ، درخت غار است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حب الغار. این دارو را نیز الدهمست گویند. روغن او ماندگی ببرد. مغز او معده راسست کند و قی آرد روغن او هم این فعل کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دهمست ، نام فارسی غار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در معجم البلدان آرد: نبات طیب الرائحهٔ علی الوقود و منه السوس . و صاحب تاج العروس گوید: ضرب من الشجر و قیل شجر عظام له ورق طوال اطول من ورق الخلاف و حمل اصغر من البندق اسود یقشر له لب ّ یقع فی الدواء و ورقه طیب الریح یقع فی العطر یقال لثمره الدهمشت واحدته غارهٔ و منه دهن الغار. و صاحب اختیارات بدیعی آرد: درختی بزرگ است و ورق وی درازتر از ورق بید شود و حب وی از بندق کوچکتر شود بمقدار فستقی و صفت آن گفته شد و به یونانی ذاقنی (ذافنی ) گویند و بعضی بود که ورق آن باریک بود و بعضی پهن تر بود و هر دو نوع در زمین سنگستان روید و بهترین آن برّی بود و قوّت وی در ورق بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و وی را طلا کردن با شراب بر بهق نافع بود و با سویق بر ورقها و درد اعصاب و ضیق النفس و انتصاب را لعق کردن نیکو بود. صاحب منهاج گوید: چون بر معده تمرح (۵) کنند قی را حرکت دهد و درد رحم و مثانه را نافع بود و سنگ بریزاند و شربتی از وی نیم مثقال بود و دو درم از وی مستعمل بود، و صاحب جامعگوید چون بیاشامند مرخی معده بود و قی را حرکت دهد و ورق وی چون تر بکوبند و بر گزندگی زنبور نحل ضماد کنند سودمند بود و پوست بیخ وی چون چهار دانگ نیم باشراب ریحان بیاشامند سنگ بریزاند و علت جگر را زایل گرداند. صاحب فلاحه گوید: اگر یک ورق در وی بچینند ورها نکنند که بر زمین افتد و خلف گوش خود نگاه دارند چندانکه شراب خورد مست نشود و گویند چون چوب وی بیامیزند در موضعی که طفل در آن موضع خسبد و در خواب ترسد دیگر نترسد و ورق وی چون بپزند با سرکه بدان مضمضمه کنند درد دندان را نافع بود و بدل غار سنتر است به وزن آن - انتهی . و در ترجمه ٔ صیدنه ، ابوریحان آرد: به هندوی سنگ گویند و بعضی امیر گویند و به لغت رومی اوفوسدونس گویند و روغن او را به تازی دهن الغار گویند. و بشر گوید غار را به لغت پارسی ده مست سنگ گویند و دانه های او به اندازه ٔ لوبیا بود و برگ سپید باشد. ارجانی گوید دانه ٔ درخت غار به فندق خرد مشابهت دارد و پوست او نیل بود چون به انگشت فسرده شود و بدو نیمه شکافد و رنگ سیاه بود که به زردی زند و مزه و بوی او به مشام و مذاق خوش باشد و جرم او چرب بودو طبع درخت غار گرم است در دو درجه و آماسهاء زهدان تحلیل کند و نیش کژدم را مفید است و دردها که در «اعصانی باشد» (۶) جمله را منفعت کند و بول و خون حیض از رحم و مثانه براند و تافتن و پیچاک را مفید است و بادهاء غلیظ که در امعا بود تحلیل کند و علت ضیق النفس را سود دارد و پوست بیخ درخت غار چون به شربت خورده شود سنگ مثانه و گرده را بشکند و بدل او در ادویه پوست گشنیز خشک است - انتهی . و در تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل غار آمده است : نام درختی است که تا هزار سال میماند نزد یونانیین به غایت محترم بوده برگش خوشبو و شبیه به برگ زیتون و قسمی ازآن شبیه به برگ بید و ثمرش بقدر فندق و پوست او رقیق و سیاه و مغز تخمش سرخ مایل به زردی و خوشبو و تلخ در آخر دوم گرم و خشک و دانه ٔ او گرم تر از سایر اجزاء و طبیخ برگ او موافق رحم و مثانه و ضمادش جهت گزیدن زنبور و با نان و به دستور با آرد جو برشته جهت تسکین دردهای حار و مضمضه ٔ طبیخ او با سرکه جهت درد دندان و پاشیدن آب او در خانه ها جهت گریزانیدن هوام وآشامیدن آن مقئی و افتراش آن باعث گریختن هوام و مگس است و حب الغار محلل و مدرّ تریاق جمیع سموم و کشنده ٔ جنین و مقوی فهم و رافع ربو و ضیق النفس و سرفه ٔ کهنه و ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جگر و گرده و مثانه و حصاهٔ و سپرز و وسواس و صرع و درد کمر و مفاصل و احتباس حیض و با عسل جهت قرحه ٔ امعا و ریه و قطور او با روغن گل و سرکه جهت گرانی سامعه و دوی و طنین و ضماد او جهت بهق و تحلیل اورام بارده مفید و قدر شربتش یک مثقال و بدلش ساذج است یا حب محلب یا جنطیانا یا بادام تلخ و مرخی معده و مصلحش انیسون و مضرّ سینه و مصلح آن کتیرا و فرزجه . حب الغار مسقط جنین و سعوط او جهت لقوه و جلوس در طبیخ او جهت امراض مقعد و رحم نافع است و پوست بیخ درخت او قدر نه قیراط جهت اخراج حصاهٔ و امراض بارده ٔ جگر نافع و با خود داشتن چوب او باعث قضای حاجتها و قبول عامه و ازدیاد جاه و شستن بدن با آب او در حمام مبطل سحر و گویند چون قبل از طلوع آفتاب روز چهارشنبه بخور کنند کسی که مفقودالزوج باشد ازدواج میسر گردد و مجرب دانسته اند و روغن غار که دانه ٔ او را پخته آنچه بر روی آب بایستد بردارند و یا از عصاره ٔ برگ تازه و دانه ٔ او با روغن زیتون ترتیب دهند و مفتح دهنهای رگها و محلل و رافع اعیا و درد عصب و قشعریره تبهای بارده و درد گوش و نزلات و جرب و حکه و قوبای بلغمی و داء الثعلب و قروح الریه و اختلاج اعضا و سعوط او جهت شقیقه . و شربت او کشنده ٔ کرم معده و مغثی است و نوعی از غار می باشد که به یونانی خاماذافنی گویند. شاخهای او بلندتر وبرگش عریض تر و خشونت آن بیشتر و در مغرب با آن دباغت میکنند. حمول عصاره ٔ او مدرّ حیض و شرب برگ او با شراب مسکن مغص است - انتهی . و در فهرست مخزن الادویه ذیل شجرهٔالغار آرد: دهمشت است ، و ذیل رند گوید: به عربی آس برّی است و به لغت شام غار و گویند صندل است ، و ذیل ذاقنی (ذافنی ) آرد: اسم یونانی غار است درختی است بزرگ در بادیه و میوه ٔ آن به شکل فندقی خرد باشدو دهن الغار از آن باشد. و صاحب مخزن الادویه آرد: غاربه فتح غین و الف و راء مهملهٔ به یونانی وانیمور (دانیمو) و سقلیموس و نزد اهل شام زند؟ (رند) و بفارسی باهشتان (مابهشتان ) و به فرنگی لادرس نامند... درختی است عظیم تا هزار سال می ماند و اهل یونان آن را بسیار احترام مینمایند و شاخه ٔ آن را دوست میدارند و ازخود دور نمیکنند و حکمای ایشان از چوب آن تاج میسازند. برگ آن نرمتر از برگ بید و بلندتر از آن و تلخ وخوشبو و با انجیر آن را نگاه می دارند آن را خوشبو میگرداند و مانع کرم زدن آن است و جبلی و سهلی میباشد. برگ جبلی آن باریکتر از برگ سهلی و مخصوص به بلاد شام است و از آنجا به مصر میبرند و ثمر آن را به یونانی ذاقنی (ذافنی ) و به فارسی دهمشت نامند و آن بقدر فندقی کوچک و پوست آن نازک سیاه رنگ و مغز آن دو پارچه و زردرنگ و چرب و خوشبو و چون کهنه گردد مایل به سرخی و تیرگی میگردد و سیاه آن فاسد. طبیعت آن گرم و خشک و در دوم مغز ثمر آن گرمتر از برگ و پوست آن و ثمر آن خشکتر از سائر اجزای آن و روغن آن گرمتر از سائر اجزا و گرمتر از روغن گردکان . افعال و خواص آن : محلل و مفرح و مقوی و مدر و تریاق سموم خصوص حب آن .
اعضاءالرأس - آشامیدن حب آن با شراب جهت صداع بلغمی و ریاح محتبسه و صرع و وسواس و تقویت ذهن و فهم و سعوط آن جهت شقیقه و لقوه و تدهن بدهن آن جهت درد اعصاب و رفع اعیا و اختلاط ذهن و تفتیح دهنهای عروق . الاذن ، قطور سائیده ٔ حب آن در روغن گل و سرکه و یا خمر کهنه جهت اوجاع بارده ٔ گوش و رفع دوی و طنین و ثقل سامعه و باعث تقویت آن و به دستور قطور دهن آن . الفم ، مضمضه ٔ به طبیخ برگ آن جهت درد دندان . الصدر، لعوق برگ و حب آن با عسل یا با طلا جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت امراض حاره و ضعف نفس و نفس الانتصاب و سیلان فضول از رئه و سرفه ٔ کهنه و ضیق النفس اعضاء. الغذاء، آشامیدن حب آن جهت تحلیل ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جگر و سپرز و با عسل جهت قرحه ٔ امعا و آشامیدن دهن آن آب با شراب انگوری جهت وجع کبد و به دستور قشر آن و آشامیدن طبیخ برگ آن مقیی و آشامیدن دو مثقال حب آن خشک سوده مسکن مغص درساعت . اعضاءالنفض دهن آن مغثی و مقیی ٔ و مدر بول و حیض و طبیخ برگ آن جهت امراض مثانه و رحم شرباً و با عسل جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت حاره و نطول وجلوس در آن جهت امراض گرده و مثانه و رحم و آشامیدن یک درهم از قشر آن مفتت حصاهٔ و کشنده ٔ جنین است بسبب تلخی بسیار که دارد و به دستور حب آن نیز مفتت حصاهٔ و حمول آن مسقط جنین الحمی . تمریخ بدهن آن جهت رفعقشعریره .
حمیات السموم - آشامیدن حب آن با شراب جهت گزیدگی مار و عقرب و سائر هوام و به دستور ضماد بدان جهت لسع زنبور و نحل و غیر اینها. الاورام . ضماد آن با نان و یا با سویق جو جهت تسکین ضربان و اورام حاره . المفاصل - آشامیدن آن و دهن آن و تمریخ بدان جهت اوجاع مفاصل و اعصاب و درد کمر و غیرها. الزینهٔ - طلای آن با شراب جهت بهق و کلف و رفع آثار جلد مؤثر. المضار - حب و دهن آن مرخی معده و مغثی و محرک قی ، و مضر صدر، مصلح آن کتیرا. مقدار شربت از حب و برگ آن نیم مثقال و تا دو مثقال آن مسهل ، بدل آن حب المحلب و ساذج و اگر یافت نشود بادام تلخ و سیسنبر نیز گفته اند.
الخواص - طرد الهوام پاشیدن آب طبیخ برگ آن در خانه گریزاننده ٔ مگس و هوام است و به دستور افتراش برگ آن . صاحب فلاحهٔ گوید: چون برگ آن را با دست بچینند بقسمی که بر زمین نیفتد و بر پس گوش خود گذارند هر مقدار شراب که بنوشند مست نگردند و چون در موضعی که طفل خوابد و بترسد در خواب بگذارند دیگر نترسد و با خود داشتن آن مورث جاه و قضای حاجت و تکیه کردن به عصای آن باعث حدت بصر و تقویت همت و اغتسال بدان در حمام باعث رفع تعسر و سحر و چون روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب زن نماید کسی که از ازدواج و مردی مانده باشد زائل گردد و قادر گردد، و دستور اخذ روغن آن آن است که دانه ٔ آن را نیم کوفته در آب طبخ نمایند و بگذارند تا سرد شود و آنچه بر روی آب ایستد بردارند و با عصاره ٔ برگ و ثمر آن را در آب طبخ دهند تا قوت آن در آب آید، پس با روغن زیتون در قدر مضاعف اگر میسر نباشد به آتش ملایم طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند و امانسوزد پس صاف نموده به کار برند - انتهی . و در تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ذیل رند آمده : هوالغار و قیل الاَّس البری و ذیل غار آرد: غار بالیونانیهٔ دانیمو والفارسیهٔ مابهشتان و یسمی الرند و هی شجرهٔ محترمهٔ عندالیونانیین یقال ان اسقلمیوس (اسقلبیوس ) کان فی یده منها قصیب لایفارقه و الحکما تجعل منه اکالیل علی رؤسهم و شجرته تبقی الف عام عریض الاوراق املس و منه دقیق و الکل مر الطعم طیب الرائحهٔ یجعل بین التین فیطیبه و یمنع تولد الدود فیه و لایوجد بمصرمنه الامایحمل بین التین منه من الشام و هو حار یابس فی الثانیهٔ و حبه فی الثالثهٔ کالزیتون ینفرک قشره الرقیق الاسود عن حب احمر ینقسم نصفین یستأصل انواع الصداع کاشقیقهٔ و الضربان والربو و ضیق النفس و السعال المزمن و الریاح الغلیظه و المغص و القولنج و الطحال و جمیع امراض الکبد و الکلی والحصی شرباً بالعسل فی المبرودین و السکنجبین فی المحرورین و یذهب الوسواس و الصرع مطلقا و اوجاع الظهر و المفاصل و النسا و النقرس و الفالج و اللقوهٔ والخدر طلاء و سعوطا کیف استعمل و اصل الشجرهٔ قوی الفعل فی تفتیت الحصی شرباً و جمیعه یحلل الاورام نطولا و امراض المقعدهٔ و الارحام جلوساً فی طبیخه و یدر و یسقط الاجنهٔ فرزجهٔ و حمله یورث الجاه و القبول و قضاءالحوائج و من تبخرت به قبل طلوع الشمس یوم الاربعاءو قد قعدت عن الزواج تزوجت و ان جعل فی المتاع بیع ومن توکاء علی عصا منه احد بصره و قویت همته و ان اغتسل به فی الحمام ازال التعسر و ابطل السحر کل ذلک عن تجربهٔ والحکما تشرفه و ترفع قدره و هو یرخی المعدهٔ و یصلحه المحلب اوالانیسون و یستخرج منه دهن یسمی دهن الغار و زیته ینفع فیما ذکر نفعا عظیما و الحب یحدالفهم و یقع فی التریاق الکبیر و الاربعهٔ و ینفع من السموم کلها حتی افتراشه یطرد الذباب و غیرها و شربته مثقال و بدل الساذج او المحلب او الجنطیانا و ما قبل ان ورقه اذا قطف و لم یسقط و وضع خلف الاذن منع السکر،لیس بشی ٔ - انتهی . و ابن البیطار در مفردات آرد: غار، قال ابوحنیفهٔ هو شجر عظام له ورق طوال اطول من ورق الخلاف و حمل اصغر من البندق اسود القشرله لب یقع فی الدواء و ورقه طیب الریح یقع فی العطر و یقال لثمره الدهشمت و هو اسم اعجمی و هو من نبات الجبال و قد ینبت فی السهل و اهل الشام یسمونه الرند. قال دیسقوریدوس فی الاولی ذافنی و منه ماورقه دقیق و منه ما ورقه اعرض من النبات الاَّخر و کلاهما ملین مسخن و لذلک اذا جلس فی ما ئهما و افق امراض المثانهٔ و الرحم و الطری من ورقهما یقبض قبضا یسیراً و اذا تضمد به مسحوقا نفع من لسع الزنابیرو النحل و اذا تضمد به مع خبز و سویق سکن ضربان الاورام الحارهٔ و اذا شرب ارخی المعدهٔ و حرک القی ٔ. و اما حب الغار فانه اشد اسخانا من الورق و اذا استعمل منه لعوق بالعسل او بالطلأکان صالحا لقرحهٔ الرئهٔ و عسرالنفس الذی یحتاج فیه الی الانتصاب و الصدر الذی یسیل الیه الفضول و قد یشرب بخمر للسعهٔ العقرب و قد یقلع للبهق ، و اذا خلط کسیه بخمر عتیق و دهن ورد و قطر فی الاذان نفع من دویها و المها و من عسرالسمع و قد یقع فی اخلاط الادهان المحللهٔ للاعیاء و فی اخلاط مسوحات محللهٔ مسخنهٔ و قشر اصل الغار اذا شرب منه مقدار 9 قراریط فتت الحصاهٔ و قتل الجنین و نفع من کانت کبده علیلهٔ. قال جالینوس فی السادسه ورق هذه الشجرهٔ و ثمرتها و هی حب الغار یسخنان و یجففان اسخاناو تجفیفا قویا و خاصهٔ حب الغار و امالحاء اصل هذه الشجرهٔ فهو اقل حدهٔ و حرافهٔ و اشد مرارهٔ و فیه شی ٔ قابض فلذلک یفتت الحصاهٔ و ینفع من علل الکبد و یشرب منه وزن 4 دوانق و نصف بشراب ریحانی . قال الفلاحهٔ من قطف من ورقه واحدهٔ بیده من غیران یسقط الی الارض و یجعلها خلف اذنه شرب من الشراب ماشاء و لم یسکر و زعم قوم انه ان اخذ عود من عود شجرالغار و علق علی الموضع الذی ینام الطفل فیه الذی یفزع دائماً نفعه منفعهٔ کبیرهٔ. قال اسحاق بن عمران حب الغار نافع من وجع الطحال الکائن من الرطوبهٔ اذا شرب مع الراسن و ینفع من وجع الرأس الکائن من البلغم و الریاح الغلیظهٔ. قال الرازی یستعط به للقوهٔ. قال الغافقی ان شرب منه مقدار ملعقتین یابسا مسحوقا سکن المغص من ساعته فان رش نقیعه فی البیت طرد عنه الذباب و ورقه اذا طبخ بالخل نفع من وجع الاسنان - انتهی .
تیره ٔ غاریها (۷) - این گیاهان بیشتر در نواحی گرم روئیده اغلب آنها درختانی هستند دارای برگهای دائمی و پیوسته سبز. انواع مهم آن یکی غار (۸) دارای برگهای معطر و دیگری کافور (۹) است که در چین و ژاپون کاشته میشود و از برگهای آن کافور استخراج میکنند. (در شمال ایران کاشته شده است ). و دارچین (۱۰) که پوست ساقه ٔ آن در ادویه ٔ خوراکی به کار میرود. (از کتاب گیاه شناسی تألیف گل گلاب ص 200). در تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1520 ذیل عنوان نوشته های سترابون در باره ٔ عادات پارسیها آرد: ... اما برای آب وقتی که آنها به دریاچه یا رود یا چشمه ای رسیدند گودالی میکنند و روی آن حیوان را می کشند و مواظبند که خون به آب ترشح نکند. بعد مغها گوشت را روی مورد یاشاخه های درخت غار میگذارند و عصای خود را به آن میرسانند و سرودهائی خوانده روغنی را که با شیر و عسل مخلوط کرده اند به زمین میریزند. و در عیون الانباء ابن اصیبعه آمده : و اذا صوّروا اسقلبیوس جعل علی رأسه اکلیل متخذ من شجرالغار (۱۱) لان هذه الشجرهٔ تذهب بالحزن و لهذا نجد هرمس اذا سمی المهیب کلل بمثل هذا الاکلیل ... او لان هذه الشجرهٔ ایضا فیها قوهٔ تشفی الامراض من ذلک انک تجدها اذا القیت فی بعض المواضع هرب من ذلک المواضع الهوام ذوات السموم . (عیون الانباء ص 19 ج 1). حب الغار. حب الدهمست ، حب الغار است (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حب ّ رند. در عیون الانباءآمده است : و کذلک ایضا النبت المسمی قونورا و ثمرهٔ هذه الشجرهٔ ایضا و هی التی تسمی حب الغار اذا مرخ بهاالبدن فعلت فیه شبیهاً بفعل الجند بیدستر. (عیون الانباء ابن ابی اصیبعهٔ ص 19و ص 20 ج 1). و رجوع به حب الغار شود. دهن الغار. در تذکره ، داود ضریر انطاکی آرد: دهن الغار ینفع من الامراض الباردهٔ والحکهٔ و یقتل القمل والدیدان من ای موضع کانت و ان وقع فی ادویهٔ القولنج و سائر الریاح نفع نفعاً شدیداً و ینفع المفاصل و عرق النسا و اذا اشعل و اخذ دخانه و اکتحل به قطع الدمعهٔ و ظلمهٔ البصر و شدّ الجفن المسترخی . || (اِخ ) ذات الغار؛ بئر عذبهٔ کثیرهٔ الماء من ناحیهٔ السوارقیهٔ علی نحو ثلاثهٔ فراسخ منها. (معجم البلدان ). قال الکندی قال غُزبرهٔبن قطاب السلمی :
لقد رعتمونی یوم ذی الغار روعهٔ
باخبار سوء دونهن ّ مشیبی .