آفتاب
ورود | عضویت
سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ ۰۲:۵۰
  • اخبار
    • اخبار سیاسی
    • اخبار اقتصادی
    • اخبار فرهنگی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار اجتماعی
    • اخبار فناوری
    • اخبار سلامت
    • اخبار ایران و جهان
    • پیشخوان روزنامه ها
  • دانش سرا
    • مقالات
    • کتاب الکترونیکی
    • دانستنی ها
    • لینک های مفید
    • فرهنگ فیلم
    • لغت نامه دهخدا
    • دائره المعارف
    • کتابهای منتشر شده
    • بانک های اطلاعاتی
  • چندرسانه ای
    • 60 ثانیه با اخبار
    • کیوسک آفتاب
    • فیلم
    • عکس
    • پادکست
    • اینفوگرافی
    • آفتاب پلاس
  • دیجیتال مارکتینگ
    • خدمات دیجیتال مارکتینگ
    • نیازمندیها
    • بانک مشاغل
    • وبگردی
    • بنر
    • مشاوره کسب و کار
    • رپورتاژ آگهی
    • کمپین
    • خدمات
    • سایتچین
  • گردشگری
    • مجله گردشگری آفتاب
    • گزارش لحظه ای جاده ها
    • نقشه ترافیک تهران
  • تفریح و سرگرمی
    • شبکه های اجتماعی
    • موسیقی
    • فیلم و سریال
    • تئاتر
    • آشپزی
    • کارت تبریک
    • فیلم های سینما
    • بازی های اینترنتی
    • شعر و ادب
    • گل و گیاه
    • ضرب‌المثل
    • فتوبلاگ
    • سخن بزرگان
    • تعبیر خواب
    • داستان سرا
    • فال و طالع بینی
    • چیستان
    • شخصیت‌ها
    • لطیفه

لغت‌نامه دهخدا

آ

ا

ب

پ

ت

ث

ج

چ

ح

خ

د

ذ

ر

ز

ژ

س

ش

ص

ض

ط

ظ

ع

غ

ف

ق

ک

گ

ل

م

ن

و

ه

ی

خاتون

خاتون . (ترکی ، اِ) خانم و بانو. این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون . سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند. لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه ٔ تاریخ طبری (قرن چهارم هجری ) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند.در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه ٔ خاتون باشد. (فرهنگ نظام ). || بزرگ و بی بی و کدبانوی خانه را گویند. (برهان ). از القاب زنان کبار است و این لفظ عربی نیست . اما جمع آن بطرز عربی خواتین آمده و این از تصرفات فارسیان متعرب است . (آنندراج ). در ترکی از القاب زنان کبار است . (غیاث اللغات ). زن اصیل . زن شریف . خدیش . بانو. بیگم . بیگه . سیده . ستی . حُرَه . خانم . ملکه ٔ ترک . زن خان . زن . جفت . رجوع به بانو و خانم شود :
باده دهنده بتی بدیع ز خوبان
بچه ٔ خاتون ترک و بچه ٔ خاقان .

رودکی (از تاریخ سیستان ص 319).
به تیغ طرّه ببرد ز پیچه ٔ خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال .

منجیک .
بگفتند چیزی که بایست گفت
ز فرزند خاتون که بد در نهفت .

فردوسی .
بدانست بینادل پاک زاد
که دورند خاقان و خاتون ز داد.

فردوسی .
بدو گفت خاتون که با رای تو
نگیرد کس اندر جهان جای تو.

فردوسی .
چو بشنید خاقان دلش گشت خوش
بخندید خاتون خورشید فش .

فردوسی .
بشد پیش خاتون دوان کدخدای
که دانا پزشکی نو آمد بجای .

فردوسی .
چو امید خاقان بدو تیره گشت
به بیچارگی سوی خاتون گذشت .

فردوسی .
نگر تا کدام است با شرم و داد
ز مادر که دارد ز خاتون نژاد.

فردوسی .
بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگوئی همی یک سخن دلپذیر.

فردوسی .
یکی چون خیمه ٔ خاقان ، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجره ٔ قیصر، چهارم قبه ٔ کسری .

منوچهری .
شمشاد برنگ زلفک خاتون شد
گلنار برنگ توزی وپرنون شد
وز سبزه زمین برنگ بوقلمون شد.

منوچهری .
و بیغو دیگر راه به سیستان آمد اندر ماه ربیعالاخر و امیر بانصر بخراسان شدو خاتون را بزنی کرد. (تاریخ سیستان ص 368). و نسخه ٔتذکره ٔ هدیه ها چه هدیه هائی که اول روز... مر خان راو پسرش بغراتکین و خاتونان و عروسان ... را. (تاریخ بیهقی ص 217). و این طغرل غلامی بود که از میان دو هزار غلام چنو بیرون نیاید.. و وی را از ترکستان ارسلان خاتون فرستاده بود. (تاریخ بیهقی ص 253). و دیگر خاتون دختر ارسلان خان چنانکه نامزد امیر مودود بود و در راه گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 537).
که اوباش همی بی خان و بی مان
در او امروز خان گشتند و خاتون .

ناصرخسرو.
فقیه آن یابد از میر خراسان
که خاتون زو فزونتر یابد اکنون .

ناصرخسرو.
چاکر قبچاق شد شریف وز دل
حره ٔ او پیشکار خاتون شد.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 102).
اما خاتون را ندانیم که کجا رفته است . (اسکندرنامه نسخه ٔ آقای سعید نفیسی ).
گر چه هستند بفردوس بسی خاتونان
تا ترا بیند رضوان غم ایشان نبرد.

خاقانی .
اگر بمیرد باشدبهشت را خاتون
وگر بماند زیبد مسیح را خواهر.

خاقانی .
ببین نه طبق برتر از هفت قلعه
ببین هفت خاتون بر از چار ماما.

خاقانی .
ای مهر نگین تاجداری
خاتون سرای کامکاری .

نظامی .
چو شه میکرد مه را پرده داری
که خاتون برد نتوان بی عماری .

نظامی .
بنوک تیر هر خاتون سواری
فروداده ز آهو مرغزاری .

نظامی .
خاتون خاطرم که بزاید بهر دمی
آبستن است لیک ز نور جلال تو.

مولوی (غزلیات ).
خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو.

مولوی .
پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را بمرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر تو را استاد تو نقشی نمود.

مولوی .
خاتون خوب صورت پاکیزه روی را
نقش و نگار و خاتم فیروزه گو مباش .

(گلستان ).
برده خاتون بتخت بر کالا
تا بود مرد زیر و زن بالا.

اوحدی .
پیش خاتون جز آب و نان نبود
وآنچه اصل است در میان نبود.

اوحدی .
میباید بخانه ٔ تو رویم که خاتون تو سر گوسفند را هریسه پخته است . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ص 104).
ای شده زانعام تو در چمن از سرکشی
دامن خاتون گل پاره بهفتاد جا.

بدر شاشی (از شرفنامه ٔ منیری ).
- امثال :
هر خاتون آشی می پزد .

درباره ما

  • درباره آفتاب
  • قوانین و مقررات
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • راهنمای آفتاب
  • نقشه سایت

تماس با ما

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۰۵۳۴

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۷۱ ۳۲

ایران، تهران، امیرآباد شمالی خیابان هفتم کوچه سوم پلاک ۳

پشتیبانی آفتاب

همکاری در کسب و کار

  • آگهی رایگان
  • تبلیغات در آفتاب
  • مشاوره کسب و کار

خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیک خود را وارد نمایید
عضویت
کلیه حقوق این سایت برای شرکت شبکه ی اینترنتی آفتاب محفوظ است.