اِبْنِ شُبْرُمه، یا ابوشبرمه عبدالله بن شبرمهٔ بن طفیل ضبّی (72-144ق/691 -761م)، قاضی و فقیه کوفی، از بنی ضبهٔ بن اُّدّ (ابن حزم، 203، 204). او محدثی ثقه ولی کم حدیث بود (عجلی، 259). اهل ادب وی را به نکته سنجی و زبانآوری ستودهاند (جاحظ، 1/267). از نحوهٔ زندگیش چنین برمیآید که آمیزش با مردم را بر انزواطلبی (ابن ابی الحدید، 10/38) و کسب مقام اجتماعی و نزدیکی با حاکمان را بر شورش و همراهی با جریانهای مخالف خلافت وقت، ترجیح میداد. از جمله برای ازدواج پسرش از ابوایوب موریانی وزیر منصور عباسی 50 هزار درهم گرفت (ابنطقطقی، 237) و از عیسی بن موسی والی کوفه درخواست کرد تا او را به قضا نصب کند (جاحظ همانجا). او پیش از آمدن به کوفه نیز مدتی والی یمن و قاضی بصره بوده است (ابن سعد، 7/244، 245؛ ابن عبدربه، 2/365). در زمان حکومت هشام بن عبدالملک (حک 105- 125ق/724-743م) از طرف یوسف بن عمر ثقفی از 120 تا 122 قاضی کوفه بود. در 122ق به سجستان رفت و ابن ابی لیلی به جای او نشست (طبری، 7/159، 179، 191؛ خلیفهٔ بن خیاط، 2/544؛ ابن اثیر، 5/249). ابن شبرمه احتمالاً اندکی پس از آن نیز در کوفه یا حوالی آن این منصب را بهعهده داشته است و شاید تا زمان عیسی بن موسی که در 132ق/750م والی کوفه شد، این مقام را حفظ کرده باشد (نک: ابن اثیر، 5/445) و همچنان در دوران حکومت منصور عباسی (136-158ق/754-775م) در حالی که عیسی بن موسی ولایت و ابن ابی لیلی (ه م) قضای شهر کوفه را به عهده داشتند، وی در سواد کوفه به قضا و سایر امور حکومت مشغول بوده است (عجلی، همانجا؛ قس: ابن معین، 1/158). ابن شبرمه شعرهایی طنزآمیز دربارهٔ ابن ابی لیلی سروده و در آنها وی را فاقد صلاحیت قضا دانسته و بر او که یساربن بلال بن احیحهٔ بن جُلاح را پدربزرگ خود خوانده و به آن فخر کرده، خرده گرفته است (نک: جاحظ، همانجا؛ ابن قتیبه، 494)؛ احتمالاً انگیزهٔ سرودن این اشعار رقابت وی با ابن ابی لیلی بر سر قضای کوفه بوده است. با اینهمه رابطهٔ نزدیک بین این 3 تن، یعنی آن والی و این دو قاضی را نمیتوان از نظر دور داشت. اینان گاه شبها با یکدیگر به گفت و گو مینشستند (ابن سعد، همانجا) و عیسی در کارهای مهم سیاسی بدون مشورت این دو تصمیمی نمیگرفت، تا آنجا که وقتی منصور در 147ق/764م (طبری، 8/7، 8) عمویش عبدالله ابن علی را نزد عیسی فرستاد تا او را بکشد، عیسی با این دو مشورت کرد، ابن شبرمه او را از این کار بازداشت و گفت این دامی است که منصور برای کشتن تو پهن کرده است (عجلی، 260). نقشهٔ منصور این بود که هر دو را بکشد و از بیمشان آسوده گردد. چون برادران علی در این باره با منصور گفت و گو کردند، گفت: نزد عیسی است و چون پیش عیسی آمدند، گفت: به فرمان منصور او را کشتم، بار دیگر وقتی نزد منصور رفتند، او با خشمگین جلوه دادن خود گفت: به انتقام خون عمویم او را قصاص خواهم کرد. چون این مسأله به قاضی ارجاع شد و عیسی حقیقت ماجرا را برملا کرد، منصور گفت خدا مرا بکشد اگر ابن شبرمه را نکشم، زیرا عیسی را نمیرسد که چنین زیرکیهایی داشته باشد. تاریخ نگاران نوشتهاند که از این پس ابن شبرمه پیوسته خود را پنهان میکرد و سرانجام در اختفا جان سپرد (عجلی، همانجا؛ مسعودی، 3/304- 305). شاید در همین اوان بود که با اندوه و تأثر از پذیرفتن چنین منصبهایی، به پسر خویش میگفت که پدرت از حلوای ایشان خورد و در هوسهای ایشان افتاد (جاحظ، 3/97، 98). نکتهٔ مهمی که در سرگذشت ابن شبرمه به چشم میخورد، این است که وقتی ابومسلم خراسانی به کوفه آمد، ابن شبرمه به دیدار او رفت و چنین نشان داد که گویی با ابومسلم و اهدافش همسویی دارد. در همین دیدار وقتی ابومسلم شنید که او ضبی است، از وی روی در هم کشید، زیرا برخی از افراد این خانواده در جنگ جمل برضد حضرت علی (ع) جنگیده بودند. از این رو ابن شبرمه برای اینکه نظر ابومسلم را نسبت به خویش تغییر دهد، با حیلهگری گفت من از ضبهٔ کوفهام نه از ضبهٔ بصره! (صولی، 301؛ یعقوبی، 2/361؛ قس: ابن حزم، همانجا). دلبستگی وی به فقه چندان بود که گاه با حارث بن یزید عکلی، قعقاع بن یزید و مغیره، پس از نماز عشا، برای مباحثهٔ فقهی در مسجد مینشستند و تنها اذان صبح آنان را از یکدیگر جدا میکرد (دارمی، 148، 149). روایات او مورد توجه گردآورندگان منابع حدیثی اهل سنت چون بخاری («صحیح»، 3(8)/ 98؛ 2(6)/113، 164) و نسائی (16(8)/335) بوده است. مشرب فقهی او به اصحاب رأی یعنی مکتب ابوحنیفه (د 150ق/767م) نزدیک بود و بر مهمترین مبنای فقهی این مکتب یعنی قیاس پیوسته عمل میکرد و به آن توصیه مینمود (بسوی، 1/612؛ خطیب بغدادی، الفقیه و المتفقه، 1/204). وی چندان به ابوحنیفه نزدیک بود که حتی روزی او را برای معرفی نزد امام صادق (ع) برد و در محضر امام او را به داشتن فقه و علم ستود. امام در همین مجلس خطاب به ابوحنیفه فرمود: اِتَّقِ اللَّهَ وَلا تَقِسِالدّینَ بِرَأْیِک... (زبیر بن بکار، 76). در حدیثی دیگر امام صادق (ع) دربارهٔ ابن شبرمه میگوید که نظر ابن شبرمه در مورد قیاس سبب شده است که دانش او باطل شود و در همین زمینه ابن شبرمه را سخت مورد نکوهش قرار داده است (کلینی، 1/57). در حدیثی نیز که از امام محمّد باقر(ع) نقل شده، نظر ابن شبرمه را در مسألهای در باب رَضاع خطا دانسته است (همو، 5/446). ابن شبرمه از ابن سیرین، شعبی، ابوزرعه (بخاری، التاریخ الکبیر، 3(1)/117)، نوح بن درّاج (خطیب بغدادی، تاریخ، 13/315-317)، حسن بصری، سالم بن عبدالله بن عمر (مزی، 9/161-163) و دیگران حدیث روایت میکرد و سفیان بن عُیَینه، سفیان ثوری، وهیب بن خالد، سیف بن عمر تمیمی، معمر بن راشد، شعبهٔ بن حجاج و گروهی دیگر از او حدیث نقل کردهاند (ابن ابی حاتم، 2(2)/82؛ مزی، همانجا). رجا شناسان اهل سنت او را ثقه میدانند (نک: مثلاً ابن شاهین، 191؛ عجلی، 259)، ولی علمای رجال امامیه نظرهای گوناگونی دربارهٔ او ابراز کردهاند. طوسی (ص 97) او را از اصحاب امام سجاد(ع) ذکر کرده و ابن داوود او را ممدوح دانسته (ص 206)، اما علامهٔ حلی او را از متروکین به شمار آورده است (ص 236). ابن شهر آشوب وی را شاعری پرهیزگار معرفی کرده است (ص 152).