آفتاب

ج

ج

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمیرالانصاری .از انصار مدینه است و عطأبن ابی رباح از او روایت کند و وی او را در حدیث با جابربن عبداﷲ جمع کرده است . (الاستیعاب ج 1 ص 86). رجوع به الاصابهٔ ج 1 ص 225 شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عوف .صحابی است . وی برادر عبدالرحمان بن عوف صحابه ٔ مشهورپیغمبر میباشد وقتی که مروان حکم اموی از شام لشکری بمکه بجنگ عبداﷲبن زبیر فرستاد مهتر آن سپاه حبش بن دجله بود. جابر برادر عبدالرحمان عوف با لشکر از مدینه بمدد عبداﷲبن زبیر آمد و لشکر شام را شکست داد. (رجوع به تاریخ گزیده ص 263). و رجوع به الاصابهٔ شود.



جابر. [ ب ِ ](اِخ ) ابن عیاش . ابونعیم گفته است : حدیثی از وی نقل شده است . (چنین است در ابن الاثیر) ولیکن این صحیح نیست چه ابونعیم در ضمن ترجمه ٔ جابربن یاسربن عویص گفته : وی جد عیاش و جابربن عیاش بن جابر است ، و ذکری از وی نیامده و روایتی نیز از وی نقل نشده است ، و اشتباه ابن اثیر در این است که جابربن عیاش را در عبارت ابونعیم عطف بر جابربن یاسر گرفته است در صورتی که عطف بر عیاش برادر وی میباشد. و جابربن عیاش میان مصریان م...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن فطر اوبن ابی نصر. از ثابت البنانی روایت کند، ابن ابی حاتم او را ذکر کرده است ولی مجهول است . (لسان المیزان ج 2 ص 87).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن قرهٔالحرانی . از شاگردان احمدبن خلف و محمدبن خلف و از صناع آلات فلکی است . (الفهرست ص 396).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن کعب بن کرمان بن طرفهٔبن وهب بن مازن بن تیم بن اسدبن حارث بن العتیک الازدی . ابن کلبی او را نام برده است . و عبدالاعز شاعر دوره ٔ بنی امیه از فرزندان او است . و جد ثابت ابن قطبهٔبن کعب بن جابر، شاعر مشهور میباشد. (الاصابهٔ ج 1 ص 270).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن لبید. مردی است که قصد خروج بر حکم بن هشام خلیفه ٔ اموی داشت و خبر وی بخلیفه رسید و بتدبیری او را از بین برد. رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 254 شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ماجد صدفی . صحابی است و ابن یونس گفته که وی خدمت پیغمبر (ص ) رسیده و در فتح مصر حضور داشته است . و ابن لهیعهٔ از عبدالرحمان بن قیس بن جابر و او از پدرش و او از جدش مرفوعاً روایتی از رسول اکرم (ص ) درباره ٔ ظهورحضرت مهدی (ع ) نقل کرده است . سیوطی وی را جابربن ماجهٔ نامیده است . رجوع به حسن المحاضرهٔ ج 1 ص 85 شود. ابن عبدالبر گوید: وی از صحابه است . ا...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ماجه صدفی . ظاهراً همان جابربن ماجد صدفی است . رجوع به جابربن ماجد شود.



جابر. [ ب ِ ](اِخ ) ابن مالک . وی از ایوب بن عتبهٔ والدیک الابیض خلیلی روایت دارد و هارون بن نجید از وی روایت کند.و بودن یکی از این دوتن باعث سستی احادیث او است زیرا رجال حدیث همه معروفند جز این دو. دارقطنی در المؤتلف والمختلف گفته است که اسناد وی صحیح نیست و ابن ماکولا او را مجهول شمرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 87).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مبارک آل الصباح . امیر و فرمانروای کویت و رئیس قبائل آن دیار بوده است . او بسال 1290 هَ .ق . تولد یافت و در زمان پدر خود فرمانده کل سپاه بود و در بسیاری از جنگها شخصاً شرکت کرد. بعد از پدر جانشین وی شدو حکمران کویت گردید و بخوبی و نیکی رفتار کرد تا همانجا بسال 1335 هَ .ق . درگذشت . (الاعلام ج 1 ص



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر الکوفی . وی از علی بن الحسین (ع ) روایت دارد. طوسی او را جزء رجال شیعه ذکر کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 87).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مرزوق الجدی . وی متهم است ، و از عبداﷲ عمری زاهد روایت کند و قتیبهٔبن سعید و علی بن بحر از وی روایت دارند. ابن حبان گوید روایات آنها شبیه حدیث رجال ثقه نیست . همو گوید: این شخص کسی است که از عبداﷲبن عزیز عمری از ابی طواله از اَنَس مرفوعاً روایت کرده است که روز قیامت علماء فاسق را ندا کنند و آنان را پیش از عبده ٔ اوثان (بت پرستان ) به آتش فرستند. منادی آواز دهد که دانا مانند نادان نیست . ابن حبان گفته است ای...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مسلم . مردی است محدث که در زمان خلافت یزیدبن عبدالملک میزیست . رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 206 شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن معاذ ازدی ، از محدثین و روات است . مسعودبن کامل ابوسعید السکاک از وی روایت دارد و او از ابومقاتل حفص بن مسلم الفرازی روایت کند. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 212).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن منصور. ملقب به سکری ، مردی است مسلمان متدین و از بزرگان علماء طب و اهل موصل است و خدمت احمدبن ابی الاشعث علم آموخته و بعد از او در خدمت محمدبن ثواب شاگرد ابن ابی الاشعث در حدود سال سیصد و شصت تلمذ کرد و در علم پزشکی و رموز آن شهرت یافت و بیشتر عمر خود را در موصل مقیم بود و پسرش ظافربن جابربن منصور سکری بشام رفت و در آنجا اقامت گزید. (عیون الانباء ج 2 ص



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن موهوب . وی نوه ٔ جابربن منصور ونسبش چنین است : جابربن موهوب بن ظافربن جابربن منصورسکری . وی از اطبای مشهور بود و بعلم پزشکی وقوفی تام داشت و در حلب ساکن بود. (عیون الانباء ج 2 ص 143).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعمان بن عمیربن مالک بن قمیربن مالک بن سوادبن مری بن اراشهٔ بلوی سوادی از بنی سواد است . کلبی و دیگران او را ذکر کرده اند.وی از طائفه ٔ کعب بن عجرهٔ است . (الاستیعاب ج 1 ص 96).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نوح یا ابن عبداﷲ. محدث است و در زمان عمربن عبدالعزیز میزیست . رجوع به سیرهٔ عمربن عبدالعزیز ص 208 شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یاسربن عویص بن رعینی . ابن منده گوید که نام وی در میان صحابه ذکر شده است . ابن یونس گوید که وی در فتح مصر حضور داشته است . این جدّ عیاش و جدّ جابر که دو پسر عیاش بن جابر بودند میباشد و حدیثی از وی شناخته نشده است . (الاصابهٔ ج 1 ص 225).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید. مکنی به ابوالجهم . از ربیعبن انس روایت کند. ابوزرعه گفته است او را نمیشناسم . - انتهی . و در مسند احمد است که خبر داد ما را محمدبن یزید، خبر داد ما راابوسلمهٔ صاحب الطعام (خوانسالار) خبر داد مرا جابربن یزید (او غیر از جابرالجعفی است ) از ربیعبن اَنس ازاَنَس بن مالک که گفت : رسول خدا مرا نزد خلیق نصرانی فرستاد که لباس ها را به «میسره » بفرستد. پس پرسید: میسره چیست ؟ تا آخر حدیث . و خطیب در «المتفق » او را از طریق مسن...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید فارسی . طوسی او را در رجال شیعه آورده و گوید کنیه ٔ وی ابوالقاسم است . وی حدیث را ازامام حسن عسکری (ع ) استماع میکرده ، و مردی باهوش و عاقل و خوش عبارت بوده است . (لسان المیزان ج 2 ص 89).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید جعفی . کنیتش ابویزید یا ابومحمد و از اصحاب علی (ع ) بوده . وی قائل برجعت او بدنیا بود.او از عطا و شعبی روایت دارد و ثوری و شعبه از وی روایت کنند و در سال 128 هَ . ق . درگذشت . (الانساب سمعانی ). کنیه ٔ وی ابومحمد است . سفیان بن سعید و حسن بن صالح از او روایت کرده اند. در اعلام زرکلی چنین آمده : ابوعبداﷲ جابربن یزیدبن حارث جعفی تابعی و فقیه است . وی اهل کوفه بوده ، بعضی حدیث او...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید از مسروق روایت دارد و فرقدالسبخی از او روایت کند. ابوزرعهٔ گفته است که او شناخته نشده است . و این شخص غیر از جابر جعفی است . (لسان المیزان ج 2 ص 88).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) احمسی بجلی . رجوع به جابربن طارق بن ابی طارق بن عوف شود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله