آفتاب

ن

ن

نمایش ۱ تا 25 از ۱۹۹ مقاله

ناآرامی . (حامص مرکب ) آرام نداشتن . بی آرام بودن . عدم ثبات . || شتاب . عجله . || بیقراری . بی صبری . ناشکیبائی . اضطراب . تزلزل خاطر. دغدغه . || ناامنی . آشوب . نبودن امنیّت . و نیز رجوع به آرام شود.



نائرهٔ.[ ءِ رَ ] (ع اِ) نایره . آتش و شعله . (غیاث ) (آنندراج ). گرمی آتش و حرارت . (ناظم الاطباء). شرر. لهیب . آتش . (شمس اللغات ). ج ، نائرات ، نوایر : لشکریان را از برای دفع شر و اطفای آن نائره برنشاند. (سندبادنامه ص 202). نایره ٔ آن محبت منطفی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 331). و بدان تسکین نائره ٔ جوع میکردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص



نائرهٔ. [ ءِ رَ ] (ع اِ) (از «ن ٔر» هیجان . (اقرب الموارد). || (ص ) برانگیخته شده . (منتهی الارب ). حادث گشته . منتشر شده : فتنهٔ نائرهٔ؛ فتنه ٔ حادث گشته و منتشر شده . (ناظم الاطباء). || گریزنده . رمنده . (غیاث ) (آنندراج ). || (در اصطلاح عروض ) حرف نائره یکی از حروف قافیه است و صاحب المعجم آن را نایر نوشته است و چنین آرد: و حرف نایر آن است که حرف مزید بدان پیوندد، و اصل این اسم از نوارست به معنی رمیدن (۱) و آتش را بهمین معنی نار خو...



ناآزاد. (ص مرکب ) نجات نیافته و خلاص نشده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). بنده . مقید. غیر معتق . که مختار ومخیر نیست . || بد اصل و بد نژاد. (ناظم الاطباء). نانجیب که اصالت ندارد. || کنایه از مرد لئیم بخلاف آزاد مرد که سخی است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). فرومایه . || سرافکنده .



ناآزمود. [ زِ / زْ ] (ن مف مرکب ) صورت دیگری است از ناآزموده . رجوع به آزموده و ناآزموده شود.



ناآزمودگی . [ زِ / زْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مقابل آزمودگی . ناآزموده کاری . ناشیگری . ناپختگی . غِرَّهٔ. غُمری . غرارت . بی تجربگی : الغَرارَهٔ. غافل شدن و ناآزمودگی . (دهّار).



ناآزمودگی کار. [ زِ / زْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کارناآزمودگی . بی تجربگی . نامجرب بودن . نداشتن مهارت : غِرَّهٔ و غرارَهٔ؛ ناآزمودگی کار. (منتهی الارب ).



ناآزمودنی . [ زِ / زْ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل آزمایش . که درخور آزمودن نیست . || که احتیاج به آزمودن ندارد. رجوع به آزمودنی شود.



ناآزموده . [ زِ / زْدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناشی . نامجرب . مُغَمَّر. غِر. غُمِر. غُفِل . غیرممتحن . بی تجربه . خام . نکرده کار. ناپخته . دنیا ندیده . ناسخت . ناورزیده . ریاضت نکشیده . ناآموخته . مقابل آزموده . در ناظم الاطباء ناآزموده (به سکون ز) ضبط شده است ، بی تجربه . بی وقوف :
بناآزموده مده دل نخست
که لنگ ایستاده نماید درست .
مدار اسب و ناآزموده رهی



ناآزموده کار. [ زِ / زْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناشی . ناورزیده . مقابل آزموده . بی وقوف . بی تجربه . نااستاد. صاحب منتهی الارب آرد: غُفِل ، مطرِمذ، ناآزموده کار. ضَرَع ؛ سست بدن ناآزموده کار.و نیز در معنی کلمات غرهٔ. غرارهٔ. غمر. (منتهی الارب ). نااستاد، ناآزموده کار و بی وقوف . (ناظم الاطباء).



ناآزموده کاری . [ زِ / زْدَ / دِ ] (حامص مرکب ) ناشی گری . نااستادی . (ناظم الاطباء). ناآزمودگی . بی تجربگی . نپختگی . ناورزیدگی . عدم مهارت . تازه کاری . بی اطلاعی . بی وقوفی . نداشتن تبحر.



نائزه . [ ءِ زَ / زِ ] (اِ مصغر) رجوع به نایزه شود.



نائژه . [ ءِ ژَ / ژِ ] (اِ مصغر) رجوع به نایژه شود.



ناآسغده . [ س َدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آسغده . ناساخته . نابسیجیده . غیر مهیا. || فراهم نشده . پراکنده .



ناآسودن . [ دَ ] (مص منفی ) نیاسودن . راحت نکردن . آسایش نداشتن . || آرام نگرفتن . آرامش نداشتن . || نخفتن . بیدار ماندن . نیارامیدن . || شتاب کردن . توقف نداشتن . درنگ نکردن . ماندگی نگرفتن . رفع خستگی نکردن . رجوع به نیاسودن شود.



ناآسوده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیاسوده . مقابل آسوده . رجوع به نیاسوده شود.



ناآشکار. [ ش ْ / ش ِ ] (ص مرکب ) ناپدید. ناپیدا. خفی . غیر مکشوف . نامشهود. نامرئی . نهفته . || تاریک . مقابل روشن . مبهم . غیر واضح . در پرده . مقابل آشکار. رجوع به آشکار شود.



ناآشکاری . [ ش ْ / ش ِ ] (حامص مرکب ) ناآشکاربودن . اختفاء. || ابهام . صراحت نداشتن .



ناآشنا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص مرکب ) غیر معروف . ناشناس . (ناظم الاطباء). بیگانه . غریب . نامعلوم . مردی ناآشنا. ناشناس . شُطسی ّ؛ ناآشنا، زیرک ، سرکش . (منتهی الارب ): تَذَمﱡر؛ دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (از منتهی الارب ) :
چنین داد [ گشتاسب ]پاسخ [ بچوپان ] که ای نامدار
یکی کوه تازم دلیر و سوار
مرا گر بداری به کار آیمت
به رنج و به بد نیز یار آیمت
بدو گفت نستار [ چوپان قیصر ] از این...



ناآشنائی . [ ش ْ / ش ِ ] (حامص مرکب ) بی خبری . (ناظم الاطباء). بی اطلاعی . ناشی گری . نداشتن مهارت . نااستادی . بی تجربگی . || غیر معروفی . بیگانگی .
- ناآشنائی کردن ؛ رمیدن . الفت نگرفتن . بیگانگی نمودن . انس نگرفتن .نپیوستن بکسی یا جمعی . گریختن از کسی یا محفلی .



نائص . [ ءِ ] (ع ص ) سر دروادارنده ٔ رمنده . (منتهی الارب ). الرافع رأسه نافراً. (اقرب الموارد). سر دروا داشتن حیوان رمنده . (ناظم الاطباء).



نائط. [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از نوط. (اقرب الموارد). || (اِ) رگی است در پشت مازه . آن رگ که دل بدو آویخته بود از وتین .رگ پشت که زیر دو تندی پشت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). والنائط، عرق مستبطن الصلب تحت المتن او ممتد فی الصلب یعالج المصفور بقطعه . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || الحوصله . (اقرب الموارد).



نائع. [ ءِ ] (ع ص ) تشنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (شمس اللغات ). ظمآن . عطشان . سخت تشنه .ج ، نیاع . قوم جیاع نیاع . (اقرب الموارد). || گرسنه . (شمس اللغات ). پیچ پیچان رونده از گرسنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مایل . (اقرب الموارد). میل کننده . (شمس اللغات ). خمیده . ج ، نوائع: غصن نائع؛ شاخه ٔ خمیده . (ناظم الاطباء). نوائع؛ شاخهای خمیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد).



نائع. [ ءِ ] (اِخ ) موضعی است در نجد بنی اسد را :
ارقنی اللیلهٔ برق لامع
من دونه التّینان والربائع
فواردات فقناً فالنائع
و من ذری رمان هضب فارع .

راجز (از معجم البلدان ).



نائعان . [ ءِ ] (اِخ ) دوکوه خرد است در بلاد بنی جعفربن کلاب . (منتهی الارب ).



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۱۹۹ مقاله