آفتاب

ک

ک

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله


کاپادوکیه . [ دُ ی ِ ] (اِخ ) قبادوقیه . قبادوقیا. کاپادس . کاپادوس . کاپادوکیه . کاپادوکیه یونانی شده ٔ «کَت پ َ توک َ» (۱) پارسی قدیم است و داریوش اول در کتیبه های بیستون و نقش رستم و تخت جمشید این مملکت را چنین نامیده . کاپادوکیه در قسمت شرقی آسیای صغیر واقع و حدود آن چنین بود در شمال دریای سیاه ، در جنوب کوههای توروس (۲) کیلکیه . از طرف مشرق رود فرات و از سمت مغرب رود هالیس (قزل ایرماق کنونی ). بیشتر این مملکت فلاتی است مسطح ، که...



کاپاندو. (اِخ ) (۱) حاکم نشین کانتن «اود»، بخش کاراکاسون ، واقع در ساحل «اود». سکنه 1612 تن . راه آهن دارد.



کاپانه . [ ن ِ ] (اِخ ) (۱) یکی از سرداران هفتگانه که «تب » (۲) را محاصره کردند.



کاپت . [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) (۱) ، کاپوت . کلاه زنانه . || کلاه قاضی . || پالتوی باشلق دار. || کروک درشکه و اتومبیل . || در تداول ایرانیان بیشتر به معنی اخیر و نیز بحفاظی گفته میشود که در مقاربت به کار می برند.



کاپتون . [ پ ِ ت ُ ] (اِخ ) (۱) کیپ تاون . رجوع به کاپ شود.



کاپدل . [ دِ ](اِخ ) (۱) کمون «آلپ ماریتیم » بخش «نیس ». جمعیت 3444 تن . راه آهن . محل استحمام .



کاپرارا. (اِخ ) ژان باتیست کاپرارا (۱) . کاردینال ایتالیائی متولد در «بولونی »، وی از جانب «پی هفتم » در فرانسه سفارت داشت و قرار داد 1801 م . را منعقد کرد و ناپلئون اول پادشاه ایتالیا را تقدیس نمود. (1733 - 1810 م .).



کاپرتو. [ پ ُ رِت ْ ت ُ ] (اِخ ) (۱) موضعی در ایتالیا (ونسی ژولین ) واقع در ساحل «ایسونزو». شکست ایتالیائیان از اطریشیان و آلمانها در این محل وقوع یافت (اکتبر 1917 م .).



کاپررا.[ رِ ] (اِخ ) (۱) جزیره ای کوچک واقع در ساحل شمال شرقی «ساردنی ». این جزیره بسبب اقامت «گاریبالدی » در آن معروف و نامدار شده است .



کاپری . (اِخ ) کاپره (۱) . جزیره ٔ دریای «تیرنین » (۲) در خلیج ناپل ، که «تیبر» سالهای آخر عمر خود را بدانجا گذرانید. خاطره ٔ حیات شهوی وتوأم با لذائذی که تیبر در «کاپره » سپری کرد سبب شده است که این کلمه اغلب برای تعیین محل لذائذ استعمال و علی الخصوص به مکانی اطلاق شود که اختصاص به خوشگذرانیها و عیش و عشرت و التذاذ نفسانی داشته باشد.



کاپری وی دی کاپرارادی مونتکوکلی . [ م ُ ت ِ کو ک ُ ] (اِخ ) (۱) لئون ، کنت دُ. ژنرال و رجل سیاسی پروسی . متولد در «شارلوتنبورگ ». وی ریاست امیرالبحری و سپس شانسلیه ٔ امپراطوری گردید. (1831 - 1899).



کاپریکرن . [ ک ُ ] (اِخ ) (۱) جدی . دهمین صورت منطقهٔالبروج که مربوط به دوره ٔ شامل 22 دسامبر تا 20 ژانویه است . صورت فلکی منطقهٔالبروج . رجوع به جدی شود.



کاپریوس . (اِخ ) (۱) نام رودی است که آن را زاب سفل-ی گویند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 2429 شود.



کاپستان . [ پ ِ ] (اِخ ) (۱) حاکم نشین کانتن «هرولت » بخش «بزیه » واقع در ساحل مِدی ،نزدیک آبگیر کاپستان . جمعیت 4039 تن . انواع شراب .



کاپسوار. [ پ ُ ] (اِخ ) (۱) کاپُشوار. شهری از مجارستان در ساحل «کاپوس » شعبه ٔ رود دانوب . سکنه 33000 تن ، قند، محصولات شیمیائی .



کاپسول . (فرانسوی ، اِ) (۱) کپسول . به لغت «کپسول » رجوع شود.



کاپسین . [ پ ِ ی َ ] (اِخ ) (۱) سومین خاندان از پادشاهان فرانسه که از «هوگ کاپه » (۲) آغاز میگردد و به سه شاخه تقسیم میشود: اول کاپسین مستقیم از «هوگ کاپه » تا شارل چهارم «لوبل » (987 - 1328 م .)، دوم «کاپسین والوا» (۳) از «فیلیپ چهارم » تا هانری سوم » (1328 - 1589 م .)، سوم «کاپسین بوربون » (۴) از«هانری چهارم » تا...



کاپسیو. [ ی ُ ] (اِخ ) (۱) حاکم نشین کانتن «ژیروند» بخش «لانگن ». واقع در ساحل «گانیر»، شعبه ٔ جنوبی «گارُن ». جمعیت آن 1638 تن است . دارای راه آهن ، رزین ، عطر و تربانتین .



کاپل . [ پ ِ ] (اِخ ) (۱) حاکم نشین ناحیه ٔ «اِن » بخش «وِروَن ». سکنه ٔ آن 2126 تن است .



کاپلن . [ پ ِ ل ِ ] (اِخ ) (۱) کمون بلژیک (آنورس )، جمعیت آن 6500 تن است .



کاپلو. [ پ ِ ل ل ُ ] (اِخ ) (بیناکا) (۱) بانوئی از اهل ونیز. وی هوشیار ولی لاابالی بودو با تحریکات خویش زوجه ٔ «فرانسوا دومدیسی » (۲) گردید. (حدود 1542 - 1587 م .).



کاپلوش . [ پ ِ ] (اِخ ) (۱) دژخیم پاریس (از 1411 تا 1418 م .). یکی از سران حرس «بورگینیون » در عهد شارل ششم . به امر «ژان بیباک » وی را گردن زدند.



کاپه . [ پ ِ ] (اِخ ) (۱) لقب «هوگ » (۲) نخستین پادشاه از سومین خاندان سلاطین فرانسه . لوئی شانزدهم را پس از انقلاب دهم اوت رسماً بدین نام خواندند.



کاپو. (اِخ ) (۱) شهری به ایتالیا (ایالت ناپل ). واقعدر ساحل «ولتورن » جمعیت 13140 تن . آنیبال این شهر را به تصرف درآورد (215) آن را اقامتگاه زمستانی لشکریان خود قرار داد. و این شهر در قدیم لذت بخش ترین مقام در تمام نقاط ایتالیا بود و به همین سبب لشکر آنیبال بصفت «غرقه در لذائذ کاپو» متهم گردید و این اصطلاح چنین معنی میدهد: «اتلاف وقتی گرانبها در لذات ».



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله