آفتاب

ش

ش

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

شاپور. (اِخ ) ابن المرزبان . از سرداران آل بطیحه ، در ماه صفر سال 412 هَ . ق . صدقهٔبن فارس وی را با فوجی بدفع ابوالهیجا محمدبن عمران بن شاهین مأمور ساخت و شاپور مظفر و منصور گشته ابوالهیجا اسیر گردید. لاجرم مردم بطیحه بعد از فوت صدقه از روی صدق سر بمتابعت شاپور درآوردند و او به مشرف الدوله عریضه ای نوشته مالی قبول نمود که هر سال به خزانه ٔ بغداد فرستد. (تاریخ حبیب السیر چ تهران چ کتابخانه ٔ خیام ج



شاپور. (اِخ ) ابن هرمز. رجوع به شاپور ذوالا کتاف شود.



شاپور. (اِخ ) ابن هرمزد. رجوع به شاپور بن هرمز و شاپور ذوالاکتاف شود.



شاپور. (اِخ ) ابن یزدجرد الاثیم . رجوع به شاپوربن یزد گرد و فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیسترنج و نیکلسون ص 25 شود.



شاپور. (اِخ ) ابن یزدگرد. نام پسر یزدگرد اول ، برادر نرسی و بهرام پنجم (بهرام گور). وی را پدرش یزدگرد بپادشاهی قسمتی از ارمنستان که به ایران تعلق یافته بود، نصب کرد. (ایران در زمان ساسانیان ص 297).



شاپور. (اِخ )... اردشیر. رجوع به شاپوربن اردشیر شود.



شاپور. (اِخ ) الجنود. شاپوربن اردشیر. پسر اردشیربن بابک و ولی عهد اوبود و او را شاپورالجنود گفتندی از آنچ لشکردار بودو شاپور ذوالا کتاف بعد از وی بوده ست ، و مانی زندیق در روزگار او پدید آمد و فتنه پدید آورد و سرهمه زندیقان و اول ایشان بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیسترنج و نیکلسون ص 20). رجوع به شاپوربن اردشیر شود.



شاپور. (اِخ ) اورمزد. رجوع به شاپور ذوالاکتاف شود.



شاپور. (اِخ ) اول . رجوع به شاپوربن اردشیر شود.



شاپور. (اِخ ) جاماسب بخت آفرین . نسخه ٔ اصلی نیرنگستان یا مراسم نامه از روی نسخه ٔ قدیم تری در سال 840 یزدگردی (876 هَ . ق . 1471 م .) به دست شاپور جاماسب شهریار بخت آفرین شهریار بهرام نوشیروان نوشته شده بود که از دست رفته است . همین شاپور جاماسب بخت آفرین در سال 847 م . یزدگری بنا به درخواست دستوران یزد چندین...



شاپور. (اِخ )... دوم . رجوع به شاپور ذوالاکتاف و ایران باستان تألیف پیرنیا ج 2 ص 1590 و ج 3 ص 2177 و 2609 شود.



شاپور. (اِخ )... ذوالاکتاف . پسر هرمز دوم (هرمزبن نرسی ). در مجمل التواریخ و القصص آمده است : «هنوز درشکم مادر بود که پدرش بفرمود تاج بر شکم مادرش نهادند، و او بمرد» (ص 34). بروایت ابن البلخی «چون پدرش کناره شد در شکم مادر بود تاج بر شکم مادرش نهادند. (فارسنامه ٔچ لیسترنج و نیکلسون ص 21). بعد از مرگ هرمز دوم پسرش هرمز وارث طبیعی او بود. لیکن نجبای مملکت که او را بواسطه ٔ...



شاپور. (اِخ ) سکانشاه .«هرتسفلد از روی کتیبه ای در تخت جمشید، که خواندن آن خالی از اشکال نیست ، چنین فرض کرده است ،که شاپور دیگری برادر بزرگ شاپور دوم (ذولاکتاف ) معروف به سکانشاه وجود داشته است .» (ایران در زمان ساسانیان ص 260). «کتیبه های تخت جمشید بخط میخی است جز یک کتیبه که از شاپور سکانشاه است پهلوی ، و در آغاز آن تاریخ روز و ماه است و نامی از بانی آن نیست و آن کتیبه را نگارنده در روزنامه ٔ ایران...



شاپور. (اِخ ) سوم ، رجوع به شاپوربن شاپور و ایران باستان ج 3 ص 2637 شود.



شاپور. (اِخ ) نستوه . نام پهلوان ایرانی پسر نستوه در زمان پادشاهی فریدون . (فهرست ولف ) :
برون آمد از کاخ شاپور گُرد
فرستاده ٔسلم را پیش برد.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 98 بیت 687).
سپهدار چون قارن رزمخواه
چو شاپور نستوه پشت سپاه .

(فردوسی شاهنامه چ بروخیم ج



شاپور. (اِخ ) وزیر العاضد لدین اﷲ آخرین خلیفه ٔ اسمعیلیه بود و در ایام وزارت او از جانب فرنگ سپاه فراوان بعزم جنگ متوجه مصر گشته و چون نزدیک به آن مملکت رسیدند خوف و رعب تمام بر ضمیر مقربان استیلا یافته ، طالب صلح شدند و بعد از آمد شد سفرا بر مبلغ هزار هزار دینار (کذا) امر مصالحه قرار یافت و محصلان فرنگ بجهت تحصیل آن زر به مصر درآمده ، این معنی بر خواطر اهل اسلام بغایت دشوار آمد و به آن راضی گشتند که پناه به والی شام نورالدین محم...



شاپور قاجار. [ رِ ] (اِخ ) شاهزاده شیخعلی میرزا است . او هم از فرزندان حضرت خاقان صاحبقران مغفور فتحعلی شاه مبرور بوده والده اش صبیه ٔ شیخعلی خان زند و بدان مناسبت بنام جدّ امی موسوم شد هم از راه نسبت بحکومت ملایر و پری که محل توقف ایلات زندیه بوده مخصوص آمد. سالها در آن ولایت به عیش و عشرت و لهو و لعب پرداخت . در آغاز دولت سلطان محمد شاه بن عباس شاه بن خاقان اکبر از حکومت مخلوع و بکنجی آرامیده بطاعت یزدان و دعای سلطان پرداخت تا...





شاپور هویه سنبا. [ رِ ی ِ سُم ْ ] (اِخ ) لقب شاپور دوم . رجوع به شاپور ذوالا کتاف شود.



شاپور وراز. [ وُ ] (اِخ ) (۱) در عهد نرسه مرزبان آذربایجان بود و یکی از اشراف درجه ٔ اول محسوب میشد. (ایران در زمان ساسانیان ص 159). ظاهراً این لقب را در جوانی خود در عهد شاپور اول گرفته بود. (ایران در زمان ساسانیان ص 433).



شاپورجان . (اِخ ) دهی از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز در هفده هزارگزی جنوب باختر شیراز. محلی جلگه و دارای آب و هوای معتدل ولی مالاریایی است . سکنه ٔ آن 175 تن ، مذهب اهالی تشیع و زبانشان فارسی است . آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آن : غلات ، برنج ، انواع صیفی و شغل مردم آن زراعت است . راه فرعی به آن منتهی می شود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).



شاپورخره . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) شاپورخوره . شوش ، از بلاد خوزستان . «شاپور ذوالاکتاف تجدید عمارت (شوش ) کرد و شاپور خوره خواند و شکلش بر مثال باز نهاده بود گور دانیال پیغمبر (عم ) بر جانب غربی آن شهر است در میان آب و در آنجا ماهیان انسی اند و از مردم نگریزند و کس ایشان را نرنجاند.» (نزههٔالقلوب مقاله ٔ سوم ص 112). و رجوع به یشتها ج 2 ص 311 وتاریخ سنی...



شاپورخواست . [ خوا / خا ] (اِخ ) یکی از شهرهای لِر کوچک . (نزههٔ القلوب ص 171و 172) (تاریخ گزیده ص 557). در فارسنامه ٔ ابن البلخی بنای آن بشاپوربن اردشیر نسبت داده شده و آمده است که این شاپورخواست پهلوی الاشتر است . (فارسنامه چ لیسترنج و نیکلسون ص 63). و ایضاً رجوع بهمین کتاب ص...



شاپورخوره . [ خُوَ / خ ُ رَ ] (اِخ ) (کوره ...) این کوره منسوب است به شاپوربن اردشیربن بابک و اصل این کوره بشاوپور است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیسترنج و نیکلسون ص 141). و رجوع به همین کتاب ص 165 و 167 و بشاپور و بشاوپور وبشاوور و بیشاپور و شاپور (شهر) و شاپور خره شود.



شاپورکام . (اِخ ) رود... از رودهای بخارا و نواحی آن . نرشخی درباره ٔ آن نویسد: «رود شاپورکام و عامه ٔ بخارا شافر کام خوانند و آورده اند که یکی از فرزندان کسری از آل ساسان از پدر خویش خشم گرفت و بدین ولایت آمد (و) نام (او) شاپور بود... چون ببخارا رسید بخاراخدات او را نیکو داشت و این شاپور شکار دوست بود. یک روز بشکار رفت و بدان جانب افتاد و در آن تاریخ آنجا هیچ (دیهه ) نبود و آبادانی نبود. مرغزاری بود و جایگاه شکار. او را خوش آمد. جایگاه ازب...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله