آفتاب

ژ

ژ

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

ژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد چهارده (14) است .
ابدالها:
> این حرف به «ت » بدل شود:
ارژنگ = ارتنگ :
به قصر دولتم مانی و ارژنگ
طراز سحر می بستند بر سنگ .

امیرخسرو.
اگر مانی شود زنده چو بیند نقش توقیعش



ژآن . [ ژِ ] (اِخ ) (۱) سلسله ٔ جبال واقعه در شمال بوهم (۲) منشعب از الب (۳) . نام این کوه به آلمانی ریزن گبیرگ (۴) و به زبان چک کرکنوشه (۵) است .



ژئه لنگ . [ ژِ ءِ ل ُ ] (اِخ ) (۱) نام شهری به استرالیا (در ویکتوریا) دارای 42000 تن سکنه . مرکز کارخانه های پشم بافی و بندری تجارتی است .



ژئورژی . [ ژِ ئُرْ] (اِخ ) (۱) گروزیا (۲) . گرجستان . رجوع به گرجستان شود.



ژائیر. (اِخ ) (۱) همان یائیر است (به معنی کسی که خداوند او را منور کرده ). رجوع به یائیر شود. نام مردی یهودی از اهل کفرنااوم (۲) که رئیس مجمع یهودی و کنیسه ٔ آن شهر بود و از مسیح طلب شفای دختر خود را که مشرف به موت بود کرد. در وقت رسیدن مسیح به خانه ٔ وی آن دختر مرده بود ولی مسیح او را باز زنده کردو به پدرش سپرد. (از لاروس ) (از قاموس کتاب مقدس ).



ژابس . [ ب ِ ] (اِخ ) (۱) ژابش . همان یابیش جلعاد است که شهری بوددر مشرق اردن که اسرائیلیان آن را خراب کردند... و ناحاش عمونی بقصد فتح آن برآمد لیکن شاؤل آن را مستخلص ساخت ... و چون شاؤل و اولادش در جلبوع کشته شدنداهالی یابیش رفته نعش ایشان را از بیت شان به یابیش آورده سوزانیدند و استخوانها را در زیر درخت گزی در یابیش دفن کردند... و داود ایشان را بدین واسطه تبریک کرد... و از آن پس استخوانهای مذکور را به صیلعبن یامین نقل کرد...



ژابش . [ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به ژابس شود.



ژابلشکف . [ ل ُ ک ُ ] (اِخ ) (۱) پُل . نام فیزیک دان روسی متولد در سردوبسک (۲) که به مطالعات و آثارخود در مبحث الکتریک معروف است (1847 - 1894 م .).



ژابلنسکی . [ ل ُ ] (اِخ ) (۱) پُل اِرنست . نام متألّه و زبانشناس آلمانی که بسال 1693 م . در برلن متولد شد و بسال 1757 در فرانکفرت سورلُدر (۲) درگذشت . وی از استادان معروف دانشگاه فرانکفرت سورلُدر است . (از لاروس ).



ژابلنک . [ ل ُ ن ِ ] (اِخ ) (۱) رجوع به یابلنک (۲) شود.



ژابوراندی . [ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) (۱) گیاهی است از طایفه ٔ سداب و بومی برزیل ، معرق و مدر لعاب . (ناظم الاطباء).



ژابیز. (اِ) رجوع به ژابیژ شود.



ژابیژ. (اِ) داروئی است که آن را بوی مادران گویند. (برهان ). رجوع به بوی مادران شود. || سرشک آتش و آن قطره های آب است که از هیزم تر در وقت سوختن می چکد. شراره ٔ آتش . ابیز. (برهان ).



ژاپن . [ پ ُ ] (اِخ ) (۱) کشور امپراطوری ژاپن یا دائی نیپون (۲) که بمعنی مملکت شمس طالع است شامل چهار هزار جزیره ٔ خرد و بزرگ است که از شبه جزیره ٔ کامچاتکا تا سواحل جنوب شرقی چین امتداد داردو قریب به 382447 کیلومتر مربع سطح آن است . مهمترین جزایر ژاپن جزایر بزرگ سه گانه ٔ مرکزی است که بنامهای نی پون یا هندو (۳) یا «اراضی اصلی » و شی ککو (۴) یا «نواحی چهارگانه » و کیوشو (۵) یا «نواحی نه گانه » معروف است ....



ژاپن . [ پ ُ ] (اِخ ) (۱) نام دریائی منشعب از اقیانوس کبیر که محدود است به سیبری و منچوری و کره و جزایر ژاپن .



ژاپه . [ پ ِ ] (اِخ ) (۱) نام یکی از تیتان ها (۲) پسراُرانوس (۳) و گ ِآ (۴) برادر کرونوس (۵) و پدر پرومته (۶) و اطلس (۷) و اپی مته (۸) و منتیوس (۹) .



ژاپون . (اِخ ) ژاپن . رجوع به ژاپن شود.



ژاتیوا. [ تی ] (اِخ ) (۱) نام شهری است به اسپانیا بر مصب مونت سا (۲) و در طرف راست ژوکار (۳) . این شهر را سان فلیپ دوژاتیوا (۴) نیز گویند.



ژاد. (اِخ ) (۱) نام خلیجی از خلیجهای آلمان در دریای شمال که بندر ویلهلمشافن (۲) بر ساحل آن است .



ژادوس . (اِخ ) (۱) یدوع . پسر یوناتان از قبیله ٔ لاوی . رجوع به یدوع شود.



ژارتیر. [ رِ ی ِ ] (اِخ ) (۱) نام طبقه ای از سواران که بسال 1348 م . در انگلستان تأسیس شد بدین کیفیت که ادوارد سوم با کنتس سالیس بوری (۲) رقص میکرد، بند جوراب کنتس بیفتاد، شاه آن را برگرفت و به وی داد. درباریان از آن به خنده افتادند. شاه گفت : لعنت بر بداندیش باد! آنکه امروز بدین بند می خندد فردا به نشان آن مباهی نخواهد بود. و پس ازآن بر فور طبقه ٔ ژارتیر را تأسیس کرد. سواران که عده ٔ ایشان



ژارژو. [ ژُ ] (اِخ ) (۱) نام کرسی بخش در ایالت «لوآره » (۲) از شهرستان اورلئان (۳) بر ساحل چپ رود لوآر(۴) دارای 1855 تن سکنه . ژاندارک در سال 1429 م . بدانجا بر انگلیسها غلبه کرد.



ژارسلو. [ رُ ل َ ] (اِخ ) (۱) نام شهری به «گالیسی » (۲) واقع بر ساحل نهر سان (۳) شعبه ٔ یمین رود ویستول (۴) دارای قریب 18065 تن سکنه .



ژارناژ. (اِخ ) (۱) نام کرسی بخش در ایالت «کروز» (۲) از شهرستان گِرِه (۳) که قریب 605 تن سکنه دارد.



ژارناک . (اِخ ) (۱) کرسی بخش در ایالت شارنت (۲) از شهرستان کُنیاک (۳) بر ساحل راست رود شارنت ، دارای 3796 تن سکنه . آنجا مرکز عمده ٔ دستگاههای تقطیر عرق و کنیاک است . فیروزی کاتولیکها به قیادت دوک آنژو (هانری سوم ) (۴) بر پروتستانها بسال 1569 م . در این شهر بود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله