آفتاب

ز

ز

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

زابیین . [ ی َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ زابی است در حالت نصب یا جر. و رجوع به زاب و زابیان در لغت نامه شود.



زاپاارته نن . [ اُ ت ِ ن ُ ] (اِخ ) کوهی است که تیرداد شهر جدید دارا یاداریوم را در آن بنا کرد. در ایران باستان آمده : از کارهای او [ تیرداد ] بنای شهر جدیدی بود که ژوستن گوید دارا نام داشت و در کوه زاپاارته نن (۱) واقع بود. محلی راکه تیرداد برای بنای دارا پایتخت خود انتخاب کرد به اعلی درجه با خیال او موافقت میکرد. این شهر را از هر طرف کوههائی که دارای شیب های تند بود در احاطه داشت . خود شهر در جلگه ای واقع بود که حاصل خیزیش را بسیار ست...



زاپاس . (روسی ، ص ، اِ) محفوظ. ذخیره . رزرو (۱) .



زاپوروغ . (اِخ ) نام قزاقهایی است که در سوابق ایام در دنیپرسکونت داشته اند. اینان درخدمت لهستان و سوئد و روسیه بوده اند و زمانی هم در تحت حمایت دولت عثمانی علیه روسها فعالیت میکرده اند.کاترین دوم اینان را از اوطان خود حرکت و بسال 1175م . در وادی قوبان سکونت داد. (قاموس الاعلام ترکی ).



زاپولیا. (اِخ ) نام پرنس اردل است در محاربه ٔ مهاج بسلطان سلیمان قانونی عرض اطاعت نمود و در محاصره ٔ وین حضورداشت و آن پادشاه علی رغم امپراتور آلمان ، وی را بتخت مجارستان نشاند ولی بعداً خود وی در پنهانی عهدنامه ای با امپراتور منعقد ساخت . (قاموس الاعلام ترکی ).



زاپولیا. (اِخ ) نام سیجموند پسر پرنس اردل ایساک زاپولی است ، وی نیز [ مانند پدرش ] تحت حمایت سلطان سلیمان خان ثانی بوده و محرمانه عهدنامه علیه دولت عثمانی با اتریش منعقد کرد. (قاموس الاعلام ترکی ). در دائرهٔ المعارف بستانی آمده است : ژان زاپولی از قائدین بزرگ ترکیه ٔ عثمانی بوده در جنگهای این دولت با نمسه در مجارستان ، وی با فردیناند نمساوی جنگهای سخت کرده است . جنگهای دولت عثمانی با نمسه از 1526 تا...



زأت . [ زِءْرْ ] (ع مص ) سخت خشمگین کردن کسی را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



زات خاله . [ ل َ ] (اِخ ) یکی از چندین رودخانه ای است که ببحر خزر فروریزد و محل صید ماهی نیز باشد. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 23).



زاتسپرم . [ ت ِ پ َ رَ ] (اِخ ) یکی از دانشمندان و مؤلفان زردشتی دوره ٔ عباسیان و دستور سیرجان کرمان و برادر منوچهر دستور زردشتی بوده است کتاب منتخبات وی بنام منتخبات زاتسپرم از کتب دینی پهلوی است و تقریباً شامل 19000 کلمه ٔ پهلوی میباشد. دستور مزبور بین 881 - 900 م . دستور سیرجان و کرمان بوده است . (سبک شناسی ج 1...



زاتشه . [ ش َ ] (اِخ ) سرزمین غله خیزی است در ناحیه ٔ زاب شمالی (از جزائر غربی آفریقا) واقع در 30کیلومتری جنوب یسکرهٔ و از متعلقات قسطنطنیه بوده است . قلعه ٔ استواری در این ناحیه بوده که پایگاه محکمی برای نیروهای مسلمین بشمار میرفته است . قوای متمرکز در این قلعه بسال 1849 م . علیه مهاجمین فرانسوی سخت مقاومت ورزیدند. سرانجام پس از نبردی خونین فرانسویان پیروز شدند و اهالی آ...



زاتوردات . (اِخ ) یکی از شاهان پارس (165 ق . م .) در دوره ٔ دوم که دوره ٔ استقلال پارس و مجزا شدن آن است از دولت سلوکی . این دوره با سلطنت منوز (۱) شروع میشود و خط سکه ها آرامی است . امراء و شاهان پارس قدیم را از روی سکه های یافت شده به سه دوره تقسیم کرده اند: مقدونی ، دوره ٔ شاهی و استقلال و دوره ٔ پارتی . (ایران باستان ج 3 ص 2626 و



زاتورق . [ ] (اِ) مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز میان مردمان اوق (۱) تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین و بوالفتح آنجا شد و ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325). و مفهوم این کلمه معلوم نشد.



زاتون . [ ت ُ ] (اِخ ) (۱) حاکم برشلونه (یکی از بزرگترین شهرستانهای اندلس که سالها در حصار فرانسویها بود و شارلمانی پادشاه فرانسه برای دست یافتن بدان رنج فراوان برد). شکیب ارسلان در الحلل السندسیه چنین آرد: امیر برشلونه که مورخان فرنگ وی را زاتون نام داده اند شارلمانی را فریب داده و با اظهار انقیادو تسلیم وی را اغفال کرد و چون فرانسویان بعزم تصرف برشلونه و به اعتماد بر زاتون بدان شهر نزدیک شدند با مقاومت شدید مسلمین روبرو گردیدند....



زاتی . (اِخ ) شاعر ترکیه ٔ عثمانی در عهد شروع تحول در ادبیات کلاسیک ترکیه (1471 - 1546 م .) بوده است . این شاعر در استانبول میزیسته و محفلش مرکز اجتماع شعرا و ادبا بوده است . خیالی ، یحیی ، باقی [ شعراءمعروف ترکیه ٔ عثمانی ] از ملازمین محفل وی بوده اند. زاتی دیوان شعری دارد که حاکی از قریحه و مقام بلند شعری او است . (ملحقات المنجد تألیف اب فردیناند).



زاج . (ص ، اِ) زن نوزای . (شرفنامه ٔ منیری ). زن نوزائیده . (برهان ). نفساء :
دلیری که ترسد ز پیکان تیر
زن زاج خوانش مخوانش دلیر.

ابوالمؤیدبلخی .
و آن را زاچ و زچه نیز خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به زاچ و زچه در لغت نامه شود.



زاج . (معرب ، اِ) فارسی معرب است و آن را شب یمانی نیز گویند و در ساختن مرکب بکار برند. (لسان العرب ). زاج ، زاک ، معرب است و آن انواع است .(منتهی الارب ). فارسی معرب است . (المعرب جوالیقی ).
معرب زاک است که بهندی پهنگری گویند. (غیاث اللغات ). حمداﷲ مستوفی آرد: سبب تولد [ زاجات ] بعضی گویند اجزاء محرقه ٔ مائی و ارضی با هم اختلاط سخت کنند و قوت حرارت آفتاب در آن مؤثر شده و دهنیت و ملحیت و کبریتی از آن پیدا شود اگر در معدنش قوت حد...



زاج . (اِخ ) لقب احمدبن منصور حنظلی (محدّث ) است . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). و رجوع به احمدبن منصور شود.



زاج . [ جِن ْ ] (ع ص ) کاری که انجام آن آسان باشد: زجا الامرُ زَجْواً؛ تیسَّرَ و زَجا الخراج ؛ تیسرت جبایته فهو زاج . (اقرب الموارد).



زأج . [زَءْج ْ ] (ع مص ) برآغالانیدن میان قومی و برانگیختن بعضی را بر بعضی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (۱) .



زاج آهن . [ ج ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زاج سبز. زاج فریک . برای تعیین اندازه ٔ نیترات نقره بکار میرود بدین طریق (بر طبق طریقه ٔ شارپانتیه و ولار) اگر بیک محلول نیتریک ، ملح نقره مقدار کمی زاج فریک بیفزایند و یک محلول سولفورسیانور پتاسیم یا آمونیم اضافه کنند، ابتدا تولید رسوب سفیدرنگ سولفور سیانور نقره میگردد وقتی که تمام نقره راسب شد سولفور سیانور با زاج آهن تولیدسولفور سیانور فریک قرمز رنگ میکند. از روی مقدار سولفوسیانور مقدار نیتر...



زاج ابیض . [ ج ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی زاج سفید و بیونانی خلل القیس [ قلقدیس ] و بهندی بهتگری نامند. ماهیت آن چیزی سفید مایل بزردی و خفیف الوزن و بهترین آن مصری براق شبیه به بزرنیخ بدخشی است که چون در دست بمالند، زود ریزه گردد و پاک باشد از آلایش و کوفته نباشد و آنچه را که خواهند رنگ کنند و خوب رنگین ، صاف و یکسان شود اولاً در آب محلول آن تر نموده خشک کرده پس رنگ مینمایند و معدن اکثر جاها است از آن جمله پنجا...



زاج احمر. [ ج ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از زاج سفید مایل بسرخی است و جوف آن سیاه و با تجاویف و ثقبها و غلیظتر از سایر اقسام و در جمیعافعال مانند آنها است و از آن آنچه صیقلی و بنفش است ضعیفتر و شیخ الرئیس در قانون نوشته که اطباء قبل ما و اطباء در زمان ما تجربه نموده اند که آشامیدن یک درم زاج سرخ بلخی موی سفید را میریزاند و بجای آن موی سیاه میرویاند ولیکن شخص قوی المزاج مرطوب متحمل آن خواهد شد زیرا که بسیار قوی است ....



زاج اخضر. [ ج ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج آهن . زاج سبز. آن را بهندی هیراکسیس نامند. طبیعت آن گرم و خشک تر از سایر اقسام و سوخته ٔ آن لطیفتر و احراق آن برای لطیف بودن آن است . افعال و خواص آن : محرق و اکال و... صاحب بنیه ٔ قوی مرطوب از آن [ یک درم سوخته زاج ] بنوشد موی سفید آن ریخته بجای آن موی سیاه بروید. و مجرب دانسته اند. ولیکن چون بسیار خشک و بغایت مضر ریه است ترطیب بسیار باید نمود. و قطور آن در بینی با آن جهت قط...



زاج اساکفه . [ ج ِ اَ ک ِف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) بفارسی زاج کفشگران بهندی کسیس نامند و گویند کسیس ، زاج سیاه است و بیونانی مالیطرنا و ملیطرنا گویند. ماهیت آن قسمی از زاج ابیض است کثیرالارضیه و چون آب به آن برسد سیاه میشود. طبیعت آن مانند سایر اقسام و قابضتر از سایر.
افعال و خواص آن : قابض و جالی و جهت درد دندان و حرکت آن و سیاه کردن موی و با آب جهت جوششهای رطبه و حقنه ٔ آن با خمر جهت...



زاج اسود. [ ج ِ اَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )زاج الاساکفه . زاج مطبوخ . رجوع به این دو لغت شود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله