آفتاب

ز

ز

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

زأب . [ زَءب ْ ] (ع اِ) تحریف ساپو (۱) (صابون ) است . (از دزی ج 1 ص 576).



زاب اسفل . [ ب ِ اَ ف َ ] (اِخ ) نام دو رود است در عراق که هر دو را زاب اسفل خوانند. یکی رودی است که از جبال سلق واقع بین شهر زور و آذربایجان سرچشمه گیرد و از میان دقوقا و اربل عبور کند، فاصله ٔ مسیر این رود در این نقطه با زاب اعلی که آن نیز از مرز آذربایجان سرچشمه میگیرد دو تا سه روز راه است . سپس دنباله ٔ زاب اسفل امتداد یابد و نزدیک سن بدجله فروریزد.
و کنار همین رود است مقتل عبیداﷲبن زیادبن ابیه . و یزیدبن مفرغ در هجای وی چن...



زاب اسفل . [ ب ِ اَ ف َ ] (اِخ ) رود دیگریست در عراق بنام زاب اسفل که بین بغداد و واسط جریان دارد. و سابُس کنار این رود نزدیک به واسط قرار دارد. (از معجم البلدان ج 4). ابن البلخی آرد: و از آثار او [ زوبن طهماسب ] آن است کی در عراق دو نهر آورد که آن را زابین خوانند و معنی زاب آن است که زوآب یعنی که زو آورده ست اما از بهر تخفیف را واو بیفکنده اند و بر این هر دو آب سه طسوج ساخت ، یکی زاب اعلی گویند و...



زاب اصغر. [ ب ِ اَ غ َ ] (اِخ ) شعبه ای از رود زاب است . حمداﷲ مستوفی آرد: از سامره تا کرخ دو فرسنگ ، از او تا جبلتا هفت فرسنگ ، از او تا سودقانیه پنج فرسنگ . از او تا بارما پنج فرسنگ ، از او تا پلی که زاب اصغر آنجا به دجله میریزد پنج فرسنگ ، از او تا حدیثه دوازده فرسنگ . (نزههٔ القلوب ج 3 ص 172). و رجوع بتاریخ کرد رشید یاسمی ص 49 شود. رودی است که...



زاب اعلی . [ ب ِ اَ لا ] (اِخ ) زاب اعلی نام دو نهر است در عراق یکی زاب اعلی واقع بین موصل و اربل است که از قله ٔ کوهی ، در مرز آذربایجان سرچشمه میگیرد. این رود در آغاز جریان در مسیر خود برنگ سرخ تیره است و پس از عبور از کوهها و صحراها و فراز و نشیبها بتدریج صافی گردد تا آنکه به محلی موسوم به باشزا که تا موصل دو مرحله فاصله دارد و متعلق به یزیدبن عمران برادر خالدبن عمران موصلی بوده وارد شود و دراین نقطه کاملاً صافی گردد [ این باش...



زاب اعلی . [ ب ِ اَ لا ] (اِخ ) نهر دیگری است در عراق که آن را زاب اعلی خوانند. این رود بین بغداد و واسط جریان دارد و گویا از فرات سرچشمه میگیرد و مصب آن دجله ، نزدیک زرفامیهٔ است . نعمانیه در کنار این رود، نزدیک بدجله قرار دارد. و همین زاب است که حیص بیص ابوالفوارس شاعر در شعرش بدان اشارت کند. (معجم البلدان ).
ابن بلخی گوید: و بر این هر دو آب سه طسوج ساخت ، یکی زاب اعلی گویند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص



زاب اکبر. [ ب ِ اَ ب َ ] (اِخ ) رودی است که ازآذربایجان بیرون آید و در موصل یک فرسخی حدیثه در دجله فروریزد در همین جا است که رود دیگری در دجله میریزد بنام رود خلاج که از بلاد ارمنیه بین بلاد سوراء و قیر و واسط بیرون می آید. (نخبهٔ الدهر دمشقی ص 97).



زاب اوسط. [ ب ِ اَ س َ ] (اِخ ) و بر این هر دو آب سه طسوج ساخت ، یکی زاب اعلی گویند و دیگر زاب اوسط و سوم زاب اسفل . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 39). رودی است که از فرات سرچشمه گیرد و در سرمن رأی (سامراء) در دجله فروریزد. (نخبهٔ الدهر دمشقی ص 96).



زاب بالا. [ ب ِ ] (اِخ ) زاب اعلی . (قاموس الاعلام ترکی ) (معجم البلدان ). رجوع به زاب اعلی شود.



زاب بزرگ . [ ب ِ ب ُ زُ] (اِخ ) یکی از رودهای کردستان است که آن را لیکوس (۱) نیز نام داده اند. صاحب تاریخ ایران باستان گوید: لیکوس را با زاب بزرگ یا علیا مطابقت داده اند رود پرآب لیکوس یا زاب در رود ایریس (شیل ایرماق ) واقع در غرب کاپادوکیه (از قسمت های شرقی آسیای صغیر) فرومیریزد. (ایران باستان ج 2 ص 2122). و در ص 2144 همان کتاب آمده :پومپه...



زاب پائین . [ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به زاب اسفل و زاب کوچک در همین لغت نامه شود.



زاب جبلی . [ ب ِ ج َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به زاب ، در قاموس الاعلام ترکی و همین لغت نامه شود.



زاب جنوبی . [ ب ِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به دائرهٔ المعارف بستانی و زاب کبیر در همین لغت نامه شود.



زاب سفلی . [ ب ِ س ُ لا ] (اِخ ) یا رود کاپریوس رودی بوده که در ایالت آشور [ مشرق دجله ] جریان داشته است . در کنار ناحیه ٔ آدیابن نزدیک بمصب رود خابور در دجله وارد میگردیده است . مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: تیگران [ پادشاه ارمنستان و دوست متحد مهرداد ششم که پس از شکست دادن سلوکیان خود بجای ایشان بر تخت نشست ] آدیابن را که در جریان وسطی دجله واقع بود و تا زاب سفلی امتداد می یافت بتصرف درآورد. (ایران باستان ج زاب شرقی . [ ب ِ ش َ ] (اِخ ) رجوع به زاب ، در قاموس الاعلام ترکی و همین لغت نامه و دائرهٔ المعارف بستانی و زاب کبیر در کتاب حاضر شود.



زاب صغیر. [ ب ِ ص َ ] (اِخ ) مؤلف جغرافیای سیاسی گوید: رودی بوده که در ایالت آشور جریان داشته است و عثمانیها آن را آلتون سو (چشمه ٔ طلا) مینامند و از واردات دجله بوده است . این رودخانه در نزدیکی رودخانه ٔ دیگری است که نام آن نیز زاب است و یونانیها آن را لیکوس میگفته اند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 12). و رجوع به زاب اصغر، زاب اعلی ، زاب علیا و زاب سفلی شود.



زاب طهماسب . [ ب ِ طَ ] (اِخ ) از پادشاهان ایران ، پسر طهماسب وپدر کیقباد نخستین پادشاه کیانی بوده است . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: و گویند که از بعد کیومرث صد و پنجاه و اند سال زمین بی پادشاه بود تا اوشهنج پیشداد فراز گرفت و آن هوشنگ است ، و دوم بار که افراسیاب ایران را بگرفت چند سال پادشاه نبود که معلوم نیست ، و بار سوم چون زاب طهماسب اندرگذشت بسیار سال جهان مضطرب بود تاکیقباد برخاست و عدد آن ندانند و بچند دست پادشاهی از ایش...



زاب علیا. [ ب ِ ع ُ ] (اِخ ) نام رود لیکوس است که در شرق دجله جاریست و به رود شیل ایرماق ، واقع در کاپادوکیه ٔ قدیم میریزد و با زاب سفلی در دو طرف آدیابن قرار دارند. مؤلف ایران باستان آرد: کاپادوکیه ٔ قدیم در قسمت شرقی آسیای صغیر واقع و حدود آن چنین بود، در شمال ، دریای سیاه ، در جنوب ، کوههای توروس کیلیکیه ، از طرف مشرق رود فرات و از سمت مغرب رود هالیس [ قزل ایرماق کنونی ] . بیشتر این مملکت فلاتی است مسطح که روئیدنی کم دارد و آب...



زاب کبیر. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در آفریقا شامل چند قریه و شهرستان . یاقوت حموی آرد: و کنار هر یک از زابها چندین قریه و شهرستان قرار دارد. سلفی از اصم منورقی حکایت کند که از زاب کبیر است بسکرهٔ، توزر، قسطنطینهٔ، طولقهٔ، قفصهٔ، نفزاوهٔ، خطهٔ و بادس ، بادس شهری است نزدیک فاس بر ساحل دریا. (معجم البلدان ج 4 ص 365).
ابن خلدون در فصل «مراکز سکونت بربر در افریقیه و مغر...



زاب کوچک . [ ب ِ چ َ ] (اِخ ) رودی است در جنوب اربل مؤلف تاریخ کرد گوید: در شمال در دامنه ٔ سلسله ٔ زاگروس اوربیلوم [اربیل کنونی ] بود در جنوب اربیل دولت شیموروم (آلتون کوپری فعلی )نزدیک زاب کوچک قرار داشت . در جنوب آن ناحیه هارش بود که فعلاً در جای کرسی آن قریه ای است بنام تورخرماتلی . در کوهستان شرق کرکوک ولایت کیماش مجدداً طغیان کرد. بقایای طایفه ٔ لولوبی نیز مجتمع شده در گنهر (۱) شورش کردند. (تاریخ کرد رشیدیاسمی ص



زاب مجنون .[ ب ِ م َ ] (اِخ ) نام قطعه ٔ اخیر زاب اعلی است که ازموصل میگذرد و بدجله فرومیریزد، زیرا جریان آن در قسمت اخیر مسیر خویش بسیار تند است . (از معجم البلدان ج 4 ص 364). و رجوع به نزههٔالقلوب ج 3 ص 215 شود.



زاب نودک . [ ب ِ دَ ] (اِخ ) بموجب آنچه در تواریخ درباره ٔ نسبت زاب آمده است فرزند مایسوبن نودَربن منوچهر و پدر کیقباد است . (فارسنامه ٔابن بلخی ص 14). و رجوع به زاب و زاب طهماسب شود.



زابا. (اِ) بلغت ژند و پاژند زر و طلا و زر سرخ باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع) (۱) .



زابات . (اِخ ) نام رودی است . مؤلف ایران باستان آرد: یونانیها (پس از آن که چندی در شهرسنا یک منزلی رود دجله اقامت کردند) به رود زابات رسیدند. عرض آن رود چهار پلطر (تقریباً 127 متر) بود. در اینجا چهار روز ماندند. (ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 3 ص 1048 و رجوع به ص 1062 همان کتاب شود).



زاباد. (اِخ ) (بخشش ) یکی از کشندگان یوآش پادشاه . (دوم تواریخ ایام 24:26). و در دوم پادشاهان 12: 21 یوزاکار خوانده شده است لکن اسم آخرین صحیح تر است . (قاموس کتاب مقدس ).



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله