روانشناس بزرگ ”پستالوسي“ مى‌گويد: ”از مادران فقط يک چيز انتظار است و آن ”ادامهٔ محبت عاقلانه“. اين جمله بسيار شيوا و به‌جا است. زيرا ضررهائى که محبت‌هاى بى‌جا به بار مى‌آورد حتماً هر کدام از ما شاهد آن بوده‌ايم. هيچ انسان ديگرى و هيچ کتابى نمى‌تواند به شما دقيقاً بگويد که فرزند خود را چگونه تربيت کنيد.


تا به خود بيائيد مى‌بينيد ۱۸ ماه از عمر طفل مى‌گذرد اما او هنوز نفهميده است که چه کارى بايد بکند و اجازهٔ انجام چه کارى را ندارد. از سن دو سال و نيم او مى‌تواند اين تعاليم را براى مدت کوتاهى درک کند و اوامر کوچکى را اجراء نمايد. پس بايد با اطفال کوچک صبر و حوصله داشت و از اينکه اطاعت نمى‌کنند خود را ناراحت نکرد؛ چون بى‌فايده است.


امکانات و سلسله مراتبى وجود دارند که مى‌توان يک طفل را تحت تأثير قرار داد و او را هدايت کرد. در تعليم و تربيت متدهاى مختلفى وجود دارند: روش صدادار و روش بى‌صدا. به‌عبارت ديگر، با قردت و مؤکد، و آرام و غيرمحسوس. ولى هرگز فراموش نکنيد که تربيت کردن به روش بى‌صدا از همه موثرتر است. عامل مؤثر ديگر جوِّ حاکم در محيط خانواده است. آيا در خانواده روابط خوب حکمفرما است. آيا شخص شما راضى و خوشنود هستيد يا عصبى و ناراضى و هيجان زده. گاهى يک آهنگ و صداى دوستانه به تنهائى کفايت مى‌کند که اطفال زيادى را، به اطاعت وا دارد، اما خطرناک‌ترين راه آن است که بخواهيم اول با نوازش شروع کنيم و اگر فايده نکرد چيزى وعده بدهيم و وقتى اطاعت کرد به او پاداش بدهيم. از اين راه بايد دورى جست. هرگز نبايد اجراء کارها و وظايف روزانهٔ طفل را با پاداش خريدارى کنيم زيرا با اين کار عملاً از کودک يک باج بگير مى‌سازيم که هيچ کارى را از روى علاقه انجام نمى‌دهد. بعضى مادران بدون تمعق از صبح تا شب به طفل وعده مى‌دهند: مثلاً اگر لباست را بپوشى آن ... را به تو مى‌دهم، اگر غذايت را بخورى اجازه دارى... و غيره؛ در حالى‌که اصلاً مقدور نيست به همهٔ آن وعده‌ها وفا نمايد. پس طفل نه تنها احساس مى‌کند که مغبون شده بلکه پى مى‌برد که هر چه مادر او مى‌گويد درست نيست و با اين ترتيب پايه و اساس تربيت که بر اعتماد و صداقت استوار است متزلزل مى‌شود. پس وعده دادن را به حداقل مى‌رسانيم و در اجراء و عده‌اى که داده‌ايم کوشش مى‌نمائيم.


بيش از همه بايد طفل را تا جائى که ممکن است تشويق کرد. چون تشويق براى ترغيب طفل بسيار مفيد است.


آيا هنگامى که طفل اطاعت نمى‌کند مى‌توانيم توجه او را منحرف کنيم؟ اگر در لباس پوشيدن تمّرد مى‌کند مى‌توانيم برايش قصه‌اى تعريف کنيم. اگر غذاى خود را نمى‌خورد مى‌توانيم بگوئيم: گوش کن، صداى پرنده را مى‌شنوي؟ و در اين لحظه قاشق غذا را داخل دهان او مى‌گذاريم. طفل اما بايد بفهمد که بدون اين کمک‌هاى جانبى بايد همکارى نمايد.


اما بايد توجه داشت که توجه طفل را هميشه به چيزى جلب کنيم که وجود دارد. به‌عنوان مثال به چيزى که با آن بازى مى‌کند، يا انسانى که رد مى‌شود و يا حيوانى که عبور مى‌کند. هرگز نبايد او را به چيزى خيالى که اصلاً وجود ندارد توجه داد. و اگر طفل از مرز دو سالگى گذشته است پس روز به روز استعداد او براى فهميدن مطالب زباد‌تر مى‌شود. در اين صورت مى‌توان توجّه او را به يک مطلب جدّى‌تر جلب کرد. مثلاً از او خواست تا در کارى به شما کمک کند و يا بازى جديدى به او ياد داد و يا موضوعى را براى وى تعريف نمود.


گاهى اوقات مجبوريم به طفل امر کنيم. در اينجا خيلى مؤدبانه و با کلمهٔ لطفاً شروع مى‌کنيم. امر کردن به خردسالان بايد خيلى ساده و کوتاه باشد. دادن توضيحات بى‌فايده است زيرا آنان چيزى نمى‌فهمند. بايد به طفل کمک کنيم که چگونه از ما اطاعت نمايد ما بايد رسماً او را در دست بگيريم و به طرف پيروى و اطاعت هدايت کنيم. همين قدر که احساس مى‌کنيم حرف ما را مى‌فهمد بايد به او وقت بدهيم. اطفال بزرگ‌تر سريعاً پيروى مى‌کنند. به‌عنوان مثال اگر مشغول بازى است پس به اقتضاء طبيعت وى جبراً تحت قوه‌اى است که مجبور به ادامهٔ بازى است. اگر دفعتاً او را از بازى منع مى‌کنيد و اسباب بازى وى را سريعاً و قهراً از دست او مى‌گيريد، پس نبايد هم تعجب کنيد از اينکه او به تلخى مى‌گريد و تسلى نمى‌يابد. در اين خصوص من متدى به‌کار مى‌برم: به بچه‌ها چند لحظه‌اى جلوتر اخطار مى‌کنم که بايد به زودى دست از بازى بکشند. سپس نزد آنها مى‌روم و اگر خاضر نبودند مى‌گويم يک‌بار ديگر مى‌توانيد اين کار و يا آن کار را بکنيد و سپس مى‌رويم که ناهار بخوريم با اين ترتيب آنان حتماً اطاعت خواهند کرد. البته بايد ”آخرين دفعه“ ”هميشه دقيقاً“ ”آخرين بار“ باشد و گرنه اطفال کوچک عادت مى‌کنند که هميشه با شما چانه بزنند و باب تجارت باز کنند.


گاهى اوقات طفل حرف ما را خوب نمى‌فهمد و يا اصولاً درک نمى‌کند که چند لحظه قبل به او چه گفته‌ايم. در اين صورت مى‌بينيم که وقتى او را از بازى باز مى‌داريم به گريه مى‌افتد و در حالى‌که ما خيلى هم با او محتاطانه رفتار کرده‌ايم. با اينکه از اين جريان بسيار متأسفيم اما نمى‌توانيم آن را تغيير بدهيم. فقط مى‌توانيم توسط دلنوازى يا با اظهار مطالبى از اين قبيل: عروسک يا ماشين و يا شن مو يا ماسه نيز بايد غذا بخورند، استراحت کنند، و يا بخوابند، مقدارى از بار غم و غصهٔ طفل را بکاهيم، البته آن نيز هنگامى مؤثر است که طفل در اواخر دو سالگى باشد.


بايد دانست که هر چيزى را که از کودک انتظار داريم و يا هر کار را که از او منع مى‌کنيم بايد قاطع باشد. يعنى کارى را که يک‌بار به او اجازه نمى‌دهيم بايد براى هميشه قدغن و ممنوع باشد، کارى را که امروز اجازهٔ انجام آن را دارد بايد فردا نيز مجاز باشد. در اين مسئله بايد خيلى دقيق فکر کنيم. زيرا تنها در صورتى‌که طفل به بزرگ‌ترها خصوصاً به مادر مطلقاً اعتماد داشته باشد و امر به نهى او را بدون چون و چرا بپذيرد، مى‌توان اميدوار بود که تعليم و تربيت امکان‌پذير گردد.


ما بايد متقابلاً با کودک صادق باشيم و هميشه به او راست بگوئيم و در کنار حقيقت باشيم؛ چيزى که بيشتر اوقات از آن منحرف مى‌شويم. گاهى فکر مى‌کنيم اگر حقيقت را به طفل بگوئيم او ناراحت خواهد شد و در صدد برمى‌آئيم که او را گول بزنيم. در حالى‌که اين کار صحيح نيست. به‌عنوان مثال: روزى مى‌خواهيد از منزل بيرون برويد. شايد وقتى براى فرزند خود توضيح مى‌دهيد که بايد الان از منزل خارج شويد او به تلخى گريه کند و حتى زمانى که از او خداحافظى مى‌کنيد در حال گريه باشد. اما وقتى پنهانى خارج مى‌شويد و بعد او بفهمد که شما در منزل نيستيد مطمئناً بيشتر گريه خواهد کرد و تا شما مراجعت نکرده‌ايد آرام و قرار نخواهد داشت، زيرا او از غيبت ناگهانى شما مضطرب مى‌شود و مهم‌تر آنکه نمى‌داند چه وقت دوباره اين اتفاق تکرار خواهد شد. بنابراين هرگونه فريب و عدم حقيقت‌گوئى فقط باعث ضرر مى‌شود نه فايده.


بعضى بزرگ‌ترها سعى مى‌کنند با متد و روشى ديگر ذهن اطفال را از موضوع اصلى منحرف کنند که اين نيز مورد پسند ما نيست. مثلاً آنان طفل را تهديد مى‌کنند يا او را مى‌ترسانند. بسيارى از بزرگ‌تران اصولاً نمى‌توانند بدون تهديد کردن امر و نهى کنند: اگر اين کار و يا آن کار را بکنى کتک خواهى خورد، و امثال آن. و يا طفل را از موجودى موهوم و يا لولو خورخوره و غيره مى‌ترسانند که او را مجبور به اطاعت کنند. اينگونه رفتار را نيز به‌شدّت محکوم مى‌کنيم. چنين اطفالى را بعدها نمى‌توان به آسانى شجاع و خوش‌بين بار آورد. در حالى‌که آنان در زندگى به شجاعت احتياج دارند تا بتوانند به کارهاى بزرگ‌تر دست بزنند، خلاقيت بى‌آفرينند و گاهى ريسک کنند.


وقتى طفلى را مرتب تهديد مى‌کنيد او ترسو بار خواهد آمد. برعکس کودکانى که با آنان درست رفتار شود به‌ندرت ترسو هستند. البته ترس و بيم در اطفال کوچک تا حدودى اجتناب ناپذير است. مثلاً دختر کوچک من هنگامى که هوا به‌شدت منقلب و صداى رعد بلند بود و برق مى‌زد از ته دل مى‌خنديد و شاد بود. در حالى‌که وقتى پس از استحمام آب وان را رها مى‌کرديم که خارج شود از صداى آب که داخل لوله کاهى قُل‌قُل مى‌کرد از ترس فرياد مى‌کشيد. اين حوادث و تجارب به ما نشان مى‌دهد که دنيا در نظر اطفال خردسال طور ديگرى جلوه مى‌کند تا براى ما بزرگسالان. خطر جدّى و يا خطر رعد و برق‌هاى شديد را ممکن است طفل اصلاً نتواند حدس بزند و اين لحظات سخت را اصولاً درک نکند، در حالى‌که يک صداى کوچک بى‌ضرر او را به‌شدت بترساند. به همين دليل گاهى طفل از يک اسباب‌بازى جديد مى‌ترسد و يا از شيء بى‌خطر و بى‌ضرر هراس دارد. در اينگونه موارد بايد با او بسيار مهربان باشيم. با احتياط و ملاطفت و رعايت به او نشان بدهيم که ترس وى بى‌مورد است و به او کمک مى‌کنيم که بر آن غلبه کند. بايد دانست ترس وقتى بر طرف شده است که او بتوانند از ته دل بخندد.


گاهى برخى از بزرگ‌تران عقيده دارند که در تعليم و تربيت رعايت همهٔ نکات را مى‌کنند ولى موفق نمى‌شوند کودک را هدايت کنند. اگر شما جز آن دسته هستيد پس لطفاً عميقاً تأمل کنيد که آيا واقعاً عيب از طفل است؟ آيا در روز به‌طور صحيح برنامه‌ريزى کرده‌ايد؟ آيا کودک گاهى بيش از حد خسته نمى‌شود؟ آيا به‌طور حتم سالم است؟ (زيرا عصبانيت مى‌تواند نشانهٔ يک بيمارى باشد). آيا منزل شلوغ و پر سر و صدا نيست؟ آيا بزرگ‌تران عصبى و يا به اندازهٔ کافى قاطع نيستند؟ مى‌دانيم که اعتراف کردن به خطاى خود بسيار دشوار است. اما در خطاهاى کودکان اکثراً بزرگ‌تران مقصر هستند.