فرزند خواندگى

وقتى طفلى نوزاد يا چند ساله را به خانه مى‌بريم، وضعيت خانوادگى خاصى به‌وجود مى‌آيد، اين وضع شباهت زيادى به پيوند کسانى دارد که رابطهٔ پدر و فرزندى يا مادر و فرزندى واقعى دارند، رفته رفته تمام افراد اين خانواده به زندگى با يکديگر خو مى‌گيرند.


کيفتيت روابط عاطفى مادر و نوزاد يا والدين و کودک به سير آن رابطه بستگى دارد؛ توجه مادر براى طفلى که شايد از احساس رها شدگى رنج کشيده است، ارزش بسيارى دارد.


نخستين لحظه‌هاى اين زندگى جديد به لحظه‌هاى شاد و دلنشينى مى‌ماند که هنگام هر تولدى احساس مى‌شود. طفلى که به فرزند خواندگى پذيرفته شده، حتى اگر ديگر زياد کوچک نباشد، نياز دارد والدين جديدش او را در آغوش بکشند، او در جست‌ و جوى آن تماس جسمانى است که معمولاً نوزادان به آن نيازمندند.


براى برقرارى اين پيوند جديد، بايد نياز کودک به اينکه او را در آغوش بگيريد، غذا بدهيد، بستائيد، و چون فرزند واقعى خود با او رفتار کنيد، برآورده شود. اما پدر و مادرى که کودکى را به فرزندى پذيرفته‌اند، شايد از بعضى حالت‌هاى او نگران شوند: بى‌خوابى، بى‌اشتهائى، پرخورى يا عصبانيت شديد و غيره. طفل با استفاده از اين روش‌ها مى‌خواهد هراس خود را از اينکه بار ديگر بى‌پشت و پناه رها شود، نشان دهد و توجه بى‌قيد و شرط والدين خود را جلب کند. برخى از اينگونه اطفال هم دوران کودکى را چنان پشت سر مى‌گذارند که گوئى هيچ اتفاقى در زندگى خود رخ نداده است، ولى در دورهٔ نوجوانى پرسش‌هائى در مورد پدر و مادر خود مى‌کنند.


اگر هر چه زودتر به زبانى هر چه ساده‌تر به کودک بگوئيد که او را به فرزندى پذيرفته‌ايد، احساس عشق و اعتمادى را در او ايجاد مى‌کنيد که در سراسر زندگى با او خواهد بود.


پدر و مادرى که طفلى را به فرزندى مى‌پذيرند بايد نسبت به گذشتهٔ او حالتى‌ احترام‌آميز داشته باشند، اين حالت باعث مى‌شود دو طرف بهتر همديگر را بشناسند و بپذيرند. حتى اگر بعدها کودکى که پا به دوران نوجوانى گذاشته به والدين واقعى خود دلبستگى نشان ندهد. پدر و مادرى که واقعاً خواستار پذيرش فرزندى بوده‌اند و براى اين کار انتظار کشيده‌اند و با ورود کودک جديد به زندگيشان شوق تولد فرزندى را در دل خود احساس کرده‌اند، زمينه‌اى براى پيوندى مستحکم فراهم مى‌آورند.


پدربزرگ و مادربزرگ

آنقدر در نظرسنجى‌ها از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها حرف مى‌زنند که ديگر براى ما عادى شده است، ولى به تازگى مطالب يکى از اين‌ نظرسنجى‌ها توجه مرا به خود جلب کرد: در آن آمده بود که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها هنوز در خانواده جايگاهى ممتاز دارند. من بسيار خوشحال شدم، زيرا هميشه بر اين عقيده بودم که آنها سرمايهٔ خانواده‌ هستند.


صادقانه بايد بگويم که اين حق‌شناسى جاى دورى نمى‌رود. زيرا مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها نقش پرستار بچه را بازى مى‌کنند، کودک را به مهدکودک، گردشگاه، و مدرسه مى‌برند؛ بچه را به انجام تکاليف خود وا مى‌دارند و معمولاً در اين مورد با مسئوليت‌تر و صبورتر از پدر و مادر هستند. آنها با نوه‌هاى خود بازى مى‌کنند.


آنان در کنار اين مشارکت منظم در تعليم و تربيت کودک، به ايفاء نقشى مهم‌تر مى‌پردازند که کمتر مشهود است و چه بسا ما به آن توجهى نداريم. مادربزرگ و پدربزرگ بهترين کسانى هستند که زندگى امروزى طفل را به گذشتهٔ نزديک يا دور خانواده پيوند مى‌زنند.


”براى من تعريف کن وقتى مامان کار بدى مى‌کرد، تو چطور او را تنبيه مى‌کردى؟“


”آيا راست است که پدر هميشه نمره‌هاى خوب مى‌گرفت؟“ به اين تريتب بچه‌ها از اينکه پدر و مادرشان هم، زمانى همسن آنها بوده‌اند، و والدين‌ آنها هم دوران طفوليت را گذرانده‌اند، خوشحال مى‌شوند و از تکرار اين مطلب هرگز خسته نمى‌شوند.


پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها دربارهٔ زندگى خود در دورهٔ جنگ و اشغال کشور هم حرف مى‌زنند. وقتى آنها که تجربه‌اى شخصى دربارهٔ رخدادهاى تاريخى دارند، در اين باره سخن مى‌گويند، حرف‌هاى آنها از نوشته‌هاى کتاب زنده‌تر است.


پس از داستان‌هاى خانوادگى و تاريخى، نوبت قصه‌ها و افسانه‌هائى مى‌رسد که به گنجى پايان‌ناپذير مى‌مانند، و خواندن کتاب‌هاى بى‌شمارى که والدين هميشه وقت خواندن آنها را ندارند، چون بيشتر وقت آنها صرف کارهاى خانه و کارهاى بيرون از خانه مى‌شود.


از بچه‌هاى کوچکى سخن گفتم که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها براى آنها قصه مى‌گويند. بعدها، نوبت اين بچه‌ها است که در دوران نوجوانى، درد دل‌هاى آنها را براى مادربزرگ‌ها بگويند. اغلب اين جوانان به مادربزرگ‌هاى خود بيش از مادرشان اعتماد مى‌کنند.


اما از بچه‌ها که بگذريم، والدين هم در مواقع بحرانى به پدربزرگ و مادربزرگ رو مى‌آورند؛ و در خانواده‌هائى که طلاق رخ مى‌دهند و والدين بار ديگر ازدواج مى‌کنند، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها از عوامل با ارزش تداوم روابط خانوادگى هستند.


در مقابل تمام اين جنبه‌هاى مثبت، مطلبى هم وجود دارد که مشکل به‌شمار نمى‌آيد، ولى بايد به آن توجه داشت: پدربزرگ و مادربزرگ بايد از توصيه کردن به زوج جوان بپرهيزند، زوج جوان معمولاً انگيزهٔ آنها را به درستى درک نمى‌کنند و اين طبيعى است. گاهى بايد ساکت ماند!


اين مشکل کوچکى است، ولى اگر پدربزرگ و مادربزرگ با آن کنار بيايند، واقعاً خوشبختى را احساس مى‌کنند، آنها دوباره پدر و مادر مى‌شوند بى‌آنکه درگير وظيفه‌ها و نگرانى‌هاى روزانه باشند، آنها آزاد و خوشبخت هستند.


پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هائى که دربارهٔ آنها سخن گفتيم هميشه آمادهٔ کمک کردن هستند. ولى اگر شما در شمار آن دسته از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هائى هستيد که وقت کافى با نوه‌هاى خود صرف نمى‌کنيد، يا دور از آنها زندگى مى‌کنيد، براى آنها نامه بنويسيد، گاهگاهى بسته‌اى بفرستيد، به آنها تلفن بزنيد. از همهٔ اين وسايل ارتباطى استفاده کنيد، برنامه‌اى بريزيد تا با آنها ناهار يا شام بخوريد، و خلاصه ارتباط خود را با آنها حفظ کنيد. جاى شما در خانواده محفوظ است، جاى مهمى داريد، و نگذاريد خالى بماند.