منطق هرمنوتیکی هیدگر و زندآگاهی حکمت انسی

روش‌های‌ ابژکتیو و سوبژکتیو مطالعه‌ی‌ هنر و پدیدارهای‌ انسانی‌ در دوران‌ اخیر مورد انتقاد برخی‌ متفکران‌ قرار گرفته‌ است‌.<br /> هرمنوتیک‌ در حقیقت‌ مبادی‌ تفسیر و تأویل‌ متون‌ دینی‌ بود که‌ در قرون‌ معاصر به‌ نحوی‌ وسیع‌تر از مطالعه‌ی‌ متون‌ دینی‌ مطرح‌ شده‌ و به‌ تدریج‌ به‌ صورت‌ یکی‌ از منطق‌های‌ مطالعه‌ی‌ مدرن‌ و پست‌مدرن‌ علوم‌ و معرفت‌ انسانی‌ درآمده‌ است‌.<br /> در روش‌ هرمنوتیک‌ شلایرماخر و دیلتای‌، مفسر و محقق‌ در وضعی‌ برین‌ جای‌ دارد. او از جانبی‌ هم‌ بر محیط‌ خویش‌ واقف‌ است‌، هم‌ با کوشش‌ خاص‌ خود دنیای‌ فرد مورد تحقیق‌ (نویسنده‌، نقاش‌ و به‌ طور کلی‌ صاحب‌ اثر) را درک‌ می‌کند.<br /> سعی‌ منطق‌ هرمنوتیکِ رسمی‌ فهم‌ نظری‌ «انسان‌» به‌ عنوان‌ موجودی‌ در صیرورت‌ تاریخی‌ است‌؛ بی‌آن‌که‌ برای‌ این‌ صیرورت‌ جهتی‌ خاص‌ قائل‌ باشد. از این‌جا، «نسبیت‌» بر این‌ منطق‌ مسلط‌ است‌ و پیرو این‌ منطق‌ «تاریخ‌» را وسیله‌ی‌ تفسیر قرار می‌دهد.<br /> دیلتای‌ کوشید تا منطق‌ جدید هرمنوتیک‌ را در جهت‌ کارایی‌ علوم‌ انسانی‌ تدوین‌ کند. از این‌رو، مبادی‌ فلسفه‌ی‌ هگلی‌ را در حدّ «عالم‌ پدیدار» متنزل‌ می‌سازد و در مراتبی‌ بیش‌ از هگل‌، روان‌ را زمینی‌ و زمانی‌ می‌کند و این‌ نمی‌تواند جز همان‌ بسط‌ سوبژکتیویسم‌ ذاتی‌ تاریخ‌ و علم‌ جدید باشد.<br /> اما راه‌ و رسم‌ هرمنوتیک‌ غیررسمی‌ که‌ به‌ معنی‌ حقیقی‌ و دینی‌ آن‌، غیر از طریقت‌ فکری‌ متفکران‌ اومانیست‌ عصر حاضر است‌، همان‌ قوه‌ی‌ ادراک‌ و تفقّهی‌ است‌ که‌ اولیاءالله را راسخ‌ در علم‌ دین‌ و معرفت‌ معنوی‌ می‌کند. در این‌جا، هرمنوتیک‌ با تأویل‌ پیوند می‌خورد. انسانی‌ که‌ با حقیقت‌ اصیل‌ مواجهه‌ ندارد و احوالات‌ و مواجیدی‌ به‌ او دست‌ نمی‌دهد، نمی‌تواند از کثرت‌ عالم‌ محسوس‌ کنده‌ شود و به‌ تفقّه‌ و درایت‌ نسبت‌ به‌ باطن‌ اشیا و امور دست‌ یابد. مقدمه‌ی‌ چنین‌ تفقهی‌ حیرت‌ و مراتب‌ ششگانه‌ی‌ خوف‌ اجلال‌ است‌. حضور این‌ مراتب‌ خود حکایت‌ از مواجهه‌ی‌ آدمی‌ با حقیقت‌ می‌کند؛ مواجهه‌ای‌ که‌ لازمه‌ی‌ آن‌ حضور حیرت‌ و هیبت‌ است‌. هرمنوتیک‌ همواره‌ به‌ حضور آدمی‌ و مبدأ حضور توجه‌ دارد؛ در حالی‌ که‌ روش‌های‌ علمی‌ جدید اساس‌ را بر تبیین‌ علمی‌ و بیرونی‌ اشیا و امور قرار می‌دهند و از «حضور» هنرمند غفلت‌ می‌کنند.<br /> در نظر هیدگر و تفکر زندآگاهانه‌ی‌ او، انسان‌ تنها موجودی‌ است‌ که‌ میان‌ حق‌ و خلق‌ سیر می‌کند: گاه‌ رو به‌ حق‌ می‌آورد و در وحدت‌ حقانی‌ مستغرق‌ می‌گردد و گاه‌ رو به‌ خلق‌ می‌کند و در کثرت‌ و غوغای‌ خلق‌ گم‌ می‌شود. او برای‌ وجود خاص‌ آدمی‌، یعنی‌ «دازَین‌» (Dasein) این‌ سیر را به‌ «اگزیستانس‌» و تقرّر ظهوری‌ تعبیر می‌کند و ذات‌ آدمی‌ و تفکر او را در این‌ سیر متحقق‌ می‌داند. اگر دازین‌ رو به‌ حق‌ و وجود کند، اگزیستانسش‌ حقیقی‌ و بالعکس‌، اگزیستانسش‌ مجازی‌ خواهد بود. این‌ دو مرتبه‌ که‌ فضای‌ حقیقی‌ و تعلقاتش‌ خاص‌ دازین‌ است‌، با درایتی‌ که‌ دازین‌ از وجود دارد و یا کسب‌ می‌کند، ظاهر می‌شود.<br /> مقصد هیدگر از اگزیستانس‌داشتن‌ افتادگی‌ وجود انسانی‌ میان‌ حق‌ و باطل‌ و سیر میان‌ آن‌ دو است‌. بشر که‌ سیر میان‌ حق‌ و باطل‌ می‌کند، لاجرم‌ به‌ذات‌، اهـل‌ قرب‌ و بُعد است‌...

فایل(های) الحاقی

منطق هرمنوتیکی هیدگر و زندآگاهی حکمت انسی manteghe-hermonotiki.jpg 7 KB image/pjpeg