بله زنده و حی و حاضر، همان طور که بود: بلند و باریک و با زهر خندی بر لب. اصلاً شوخی کرده است با همهٔ ما. مگر پس از ۱۳۴۰، حتی از همان ۴۰، سال‌ چاپ ملکوت، همین کارها را نمی‌کرد،با تو یا با هر کس دیگر؟ پیغام می‌گذاشت که ”حتماً حتماً ببینمت، کار واجبی دارم “ روز و ساعت و حتی جای دقیق وعده را هم متذکر شده بود، ” همان میز که سه کنج طرف راست آن فیروزه است.“ بعد هم نمی‌امد! یک هفته‌ای هیچ جا نمی‌آمد. گاهی حتی ماهی هیچ کس نمی‌دیدش. به هر جا که سر می‌زدیم بی فایده بود. بالاخره روزی در جایی پیدایش می‌شد و می‌خندید! و...

فایل(های) الحاقی

با کمال شعف به اطلاع دوستان و همکاران می‌رسانم که بهرام صادقی زنده است. ba kamale shaaf be arze doostan miresanam ke bahrame sadeghi zendeh ast.pdf 61 KB application/pdf