به دو شيوه مىتوان با مسئله برخورد کرد:
۱. راهى آسان و کاهلانه:
اگر ساختار اقتصادى مختلف و موجود بر عرصه گيتى را مشابه فرض کنيم، هر چه براى کشورهاى صنعتى و از نظر اقتصادى پيشرفته خوب است، براى ما هم خوب است. اگر آمريکا و اروپا ابزار متنوع مالي، بازارهاى پيچيده و نهادهاى مالي، با وظايف و مسئوليتهاى گوناگون دارند و آنها را لازم مىدانند، ما هم به ناچار بايد از همان مسير به مقصد برسيم. بهطورىکه، دقيقاً همان نهادها و ابزارها و يا اگر هم نتوانستيم، شبيه آنها را بسازيم (چرخ چاه را که نبايد دوباره اختراع کرد). تضاد موجود در اين شيوهٔ ساده انديشانه، آن است که اوضاع در خود کشورهاى صنعتى پيشرفته نيز يکدست نيست. انگلستان با بازارهاى سرمايه پيچيده و تنوع بىنظير ابزارها و نهادهاى مالي، از آلمان ـ که بازار سرمايه بسيط دارد ـ از نظر رشد، تشکيل سرمايه اشتغال کامل، و ساير شاخصهاى مهم اقتصادي، فرسنگها عقب افتاده است.
۲. راهى دشوار و عالمانه:
هر اقتصادى ساختار ويژه خود را مىطلبد. بازار سرمايه در هر کشور متناسب با ساختار اقتصادى آن کشور شکل مىگيرد. هر بازار سرمايهاى ابزار و نهادهاى متناسب با خود را دارد. همه ويژگىهاى خاص هر بازار سرمايه را بايد بهطور عميق مورد بررسى قرار داده و قبل از صدور مجوز براى هر نهاد و ابزار مالى خاص، جايگاه آن را به درستى در بازار سرمايه تعيين کرد. ابزارها و نهادهاى مال در خلاء ايجاد نمىشوند. هر ابزار با نهادى پاسخگوى نيازى در بازار سرمايه است؛ پس با جستجو و بررسى دائمي، برقرارى رابطهها و تناسبها، پىجوئى علتها و ضرورتها و... ويژگى اصلى اين راهحلها است.
براى اينکه مثالى از تناسب ابزار مالى با نيازهاى بازار سرمايه ارائه کنيم، اشارهاى بسيار گذرا به تجربه شرکت در کسل (Drexel) و نحوه پاگيرى و رونق اوراق قرضه بنجل (Junk Bonds) در آمريکا داريم (علاقهمندان بهمنظور اطلاع بيشتر، مىتوانند به مجله تدبير شماره ۴۹، ص ۱۵ مراجعه نمائيد).
اوراق قرضه پرخطر و بازده بالا، يک ابزار مالى بود که نيازهاى بازار سرمايه آمريکا در دهه ۱۹۸۰ را جواب مىداد. طراح آن و شرکتى که مبارزه براى فروش وسيع آنها را آغاز کرد و بازارى ۲۰۰ ميليارد دلارى ساخت، مدعى بود که بسيارى از اين شرکتهاى نوآور و صاحب انديشه بيشينه بازپرداخت اصل و فرع مناسبى داشتهاند، و محقق هستند که از امکانات بازار سرمايه، مستقيماً برخوردار شوند؛ بهجاى آنکه از طريق بانکها و با نرخ بالاتر به اين بازار رجوع کنند. بنابراين، ابزار مالى تعريف شده با نيازهاى بازار هماهنگ بود.
اما اين ابزار به سرعت در خدمت خريد سفته يارانه ساير شرکتها درآمده و به ابزار قبضه کردن ماليکت اهرمى بدل شد. چنين ابزارى با واقعيتهاى بازار، قيمتهاى ذاتى و نيازهاى حقيقى بازار ناهمخوان شد. بازار درهم شکست و اقتصاد و بسيارى از بازيگران بازار متضرر شدند.