
فقر یكی از زشت ترین چهره های جوامع انسانی است اما با همه تلخی فقر, ادبیات اقتصادی, فقهی آن وسعت لازم را نیافته است در این نوشتار, ابتدا دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبی تبیین شده اند فقر مطلق به ناتوانی از تامین حداقل سطح درآمدی معیشتی معین كه به منظور ادامه بقا برای تامین سه نیاز جسمانی اصلی یعنی خوراك, پوشاك و مسكن ضروری است, اشاره دارد
فقر یكی از زشتترین چهره های جوامع انسانی است. اما با همه تلخی فقر، ادبیات اقتصادی، فقهی آن وسعت لازم را نیافته است. در این نوشتار، ابتدا دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبی تبیین شدهاند. فقر مطلق به ناتوانی از تامین حداقل سطح درآمدی معیشتی معین كه به منظور ادامه بقا برای تامین سه نیاز جسمانی اصلی یعنی خوراك، پوشاك و مسكن ضروری است، اشاره دارد و فقر نسبی به ناتوانی از دستیابی به سطح معیشتسایر مردم اطلاق میشود. بر خلاف تعریف كیفی فقر، تعریف كمی و عملیاتی آن با مشكل روبروست. دو واژه فقر و مسكنت در فقه خصوصا در مصارف زكات مورد بحث قرار گرفتهاند. این دو واژه به دو مرحله درآمدی دلالت میكنند. فقر مطلق به مرحله نخستیاد شده قابل تطبیق است. در نتیجه این تطبیق به نظر میرسد، زمینه بحث پیرامون نحوه مواجهه فقیهان باید پدیده فقر مطلق و بررسی ادله فقهی مبارزه با فقر مطلق فراهم شده است.
زمینه بحث
در میان تلخیهای بسیار زندگی، فقر تلخی ویژهای دارد. فقر، كانونهای زندگی را متلاشی میكند، پیوندها را میگسلاند، دام فحشاء را میگستراند، استعدادها و فضایل انسانی را به مسلخ میكشاند و مانع شكوفایی كمالات اخلاقی میگردد. و در شرایطی كه رفاه بشر به طور چشمگیر ترقی كرده و به گونه بیسابقهای افزایش نشان میدهد، دیدن انسانهای بسیاری كه هنوز از تامین ابتداییترین نیازهای خویش عاجز بوده، با گرسنگی دست و پنجه نرم میكنند، تلختر و دردآور است. رهبران دینی به فقر با دیده از میان برنده فضایل انسانی و كرامتهای اخلاقی مینگرند. پیشوای نخستین ما، علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) چنین توصیه میكند: «فرزندم، انسانی را كه به دنبال روزی خویش است ملامت مكن، زیرا كسی كه هیچ نداشت لغزشهایش بسیار خواهد شد». ۲ بدین ترتیب چهره تیره و تار فقر بر ارزشهای انسانی سایهای سنگین انداخته، آنان را به فراموشی میسپرد. با همه تلخی و وسعت فقر، هنوز ادبیات آن، گسترش لازم را نیافته است. مطالعات اولیه در انگلستان توسط راونتری ( Rawntree) در اواخر قرن نوزده میلادی صورت گرفت. در دهه ۱۹۷۰ به دنبال ناكامیهای رشد شتابان در كشورهای در حال توسعه، این موضوع مورد توجه برخی سازمانهای بینالمللی و اقتصاددانان توسعه قرار گرفت. اما با احیای تفكر نئوكلاسیكی در اقتصاد توسعه در دهه ۱۹۸۰، این افكار و مطالعات نیز به صورتی كم رنگ درآمد. این درحالی است كه به نظر میرسد بدون مواجهه با خشن ترین چهره فقر، دستیابی به توسعه ای پایدار و انسانی، یك سراب است. از نگاه دینی نیز صرف نظر از نوشته های عمومی، با نگاهی دقیق ابعاد فقر كاویده نشده است. گرچه به صورتی پراكنده در برخی از ابواب فقهی از این پدیده بحثبه میان میآید، اما كتاب و باب معینی برای پرداختن به این پدیده مهم كه تاثیری شگرف در روابط جوامع انسانی دارد، طراحی نشده است تا به گونهای مستقل و از نگاهی دینی، موشكافیهای دقیق پیرامون آن صورت پذیرفته، زوایای آن به روش متداول فقهی تبیین گردد. به همین دلیل به نظر میرسد صرف نظر از نوشته های عمومی كه تلاش میكنند تا ناسازگاری اسلام با فقر و مبارزه جدی آن با این پدیده را نشان دهند، سوالهای كاملا جدی پابرجا مانده، پاسخی درخور میطلبند. پرسشهایی نظیر: آیا جوامع دینی، جوامعی بدون فقر میباشند؟، اسلام چه راههای عملی برای از میان بردن و یا كاهش آلام فقر بیان داشته است؟، مبارزه با خشن ترین چهره فقر (فقر مطلق) چه حكمی دارد؟ ، اگر حكمش وجوبی است، این الزام تنها بر عهده دولت استیا بر دوش آحاد توانگران جامعه نیز قرار داشته، وظیفه ای همگانی میباشد؟، دولت دینی تا چه میزان در رفع فقر وظیفه دارد؟، آیا راههای مبارزه با فقر همان راههای متداول در جوامع گذشته مانند خمس و زكات و انفاقات مستحبی است و یا میتوان مالیاتهای نوین با هدف فقرزدایی وضع نمود؟ فقرزدایی در میان اهداف نظام اقتصاد اسلامی از چه جایگاه و اهمیتی برخوردار است؟ تحت چه شرایطی، فقرزدایی از فهرست هدفهای كوتاهمدت حذف میشود؟، از دیدگاه دینی، سطح مطلوب زندگی چیست؟ و...، پرسشهایی كاملا جدی بوده، نیازمند تاملی دقیق میباشند. به این دلیل، به نظر میرسد پرداختن به مسایل این پدیده با نگاه عمیق فقهی در بابی مستقل، ضروری است، تا بدین وسیله فقهیان با نگاهی دیگر به بحث پرداخته، ادبیات فقهی آن گسترش یافته، ابعاد و زوایای این مساله بخوبی كاویده شود. این نوشتار گامی كوچك در جهت تبیین مفهوم فقر مطلق در مقایسه با مفاهیم فقر و مسكنت در فقه، برداشته، و در سه بخش تنظیم شده است. در بخش نخست مفهوم فقر مطلق، زمینه های پیدایش آن، برخی از مشكلات تعریف كمی و عملیاتی آن، تفاوتهایش با فقر نسبی و نیازهای اساسی بیان میشود. در بخش دوم دو واژه فقر و مسكنت كه از مصارف زكات میباشند، تبیین میشوند. در بخش سوم دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبی با دو مفهوم فقر و مسكنت كه به صورت دو مرحله درآمدی تا پیش از برابری درآمد و هزینه خانوار بیان میشوند، با هم مقایسه میشوند. اگر نوشتار حاضر در برداشتن این گام كوچك موفق شده باشد، میتوان در گامهای بعدی بدون اینكه در تاریخ فقه نامی از فقر مطلق و فقر نسبی برده شود، با توجه به برابرسازی بخش سوم این مقاله، نحوه مواجهه فقهیان را با پدیده فقر مطلق و فقر نسبی در تاریخ ادبیات فقهی به دست آورد. همچنین زمینه بحث فقهی پیرامون مباحثیاد شده در بابی مستقل بهتر فراهم میشود.
بخش اول- تبیین مفهوم فقر مطلق
انسانها، نیازها و خواستههای متنوعی دارند. در میان این خواستهها، برخی نیازهای اساسی انسان نامیده شده است. زمانی «آدام اسمیت»، معتقد بودكه نیازهای اساسی صرف نظر از كالاهایی كه برای ادامه حیات و زندگی لازم میباشند همه چیزهایی كه طبق آداب و رسوم یك كشور، عدم دسترسی به آنها برای افراد محترم حتی در پایین ترین سطوح جامعه نامطلوب تلقی میشود را نیز در بر میگیرد. ۳ سازمان بینالمللی كار (ILO) در سال ۱۹۷۸، نیازهای اساسی را در چهار مقوله بیان كرد: ۱) حداقل نیازهای مصرفی خانوارها یعنی خوراك، پوشاك و مسكن. ۲) برخورداری از خدمات اساسی مانند آب آشامیدنی سالم، بهداشت، حمل و نقل، سلامت، آموزش و پرورش. ۳) دسترسی به شغلی با مزایای مكفی برای هر فردی كه توانایی و تمایل به كار كردن دارد. ۴) تامین نیازهایی كه بیشتر ماهیتی كیفی دارند مانند برقراری محیطی سالم، انسانی و دلپذیر، مشاركت عموم مردم در تصمیمگیریهایی كه بر زندگی و آزادیهای فردی آنان اثر میگذارد. ۴ در میان نیازهای یاد شده، تامین حداقل نیازهای مصرفی، ابتداییترین و اساسیترین نیازهای انسان به حساب میآیند. هنگامی كه انسان از تامین اولین و اساسیترین نیاز خویش عاجز باشد و با گرسنگی، برهنگی و بیخانمانی دست و پنجه نرم میكند، سخن از نیاز به آزادی فردی، مشاركت در تصمیمات سیاسی اجتماعی، زمینه مناسبی نمییابد. در واقع چنانكه محققانی مانند «آماریتاسن» معتقدند، در اینگونه موارد سخن از مراحل بعدی نیازهای اساسی قابل توجیه نیست و به طور طبیعی بحث از اولین نوع محرومیت كه شدیدترین نوع فقر محسوب میشود، باید محور توجه قرار گیرد. در خلال دهه ۱۹۷۰، پس از پشتسر گذاردن دو دهه توسعه، رشد اقتصادی مورد نظر سازمان ملل رخ داده و درآمد سرانه برخی از كشورهای در حال توسعه به نحو قابل ملموسی افزایش یافته بود، اما به طور همزمان نه تنها شدیدترین نوع فقر كاهش نیافته بلكه در برخی موارد بر وسعت و عمق آن نیز افزوده شد. بر اساس گزارش سازمان جهانی خواربار و كشاورزی (FAO) در سال ۱۹۷۵، ۲۲ درصد از جمعیت آفریقا، ۲۷ درصد جمعیتخاور دور، ۱۳ درصد آمریكای لاتین و ۱۱ درصد خاور نزدیك از سوء تغذیه رنج میبردند. بر اساس آمارهای این سازمان، چهار میلیون نفر كه نیمی از آنان كودك بودند، هر ساله جان خود را به خاطر گرسنگی و سوء تغذیه از دست میدادند. یونیسف (UNICEF) برآورد كرده بود كه بیش از ۱۰۰ میلیون كودك زیر ۵ سال از كمبود پروتئین و سوء تغذیه رنجبرده، حداقل ۱۰ میلیون نفر آنان بر اثر سوء تغذیه شدیدا بیمار بودند. ۵ بانك جهانی اعلام نمود كه جمعیت گرسنه در نیمه دوم دهه ۱۹۷۰ بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ میلیون نفر برآورد شده است. بر اساس برآورد این بانك در سال ۲۰۰۰ این جمعیتبه ۳/۱ میلیارد نفر میرسد. همچنین یونیسف پیشبینی كرد كه در سال ۲۰۰۰، یك نفر از هر پنج كودك در جهان دچار سوء تغذیه خواهد بود. ۶ از این رو فقر مورد توجه سازمان بینالمللی كار، بانك جهانی و برای مدتی كانون مباحث اقتصاددانان توسعه قرار گرفت. استفاده كردند. ۷ فقر مطلق زمانی رخ میدهد كه خانوارها از تامین حداقل نیازهای ضروری برای ادامه حیات بازمانده، در تداوم زندگی دچار مشكل میشوند. آنان از تامین نیازهای اساسی از قبیل خوراك، پوشاك و سرپناه ناتوان اند و در حقیقت «درمانده» بوده، راه به جایی ندارند به گونهای كه فقر در وضع ظاهری آنان منعكس میشود. اقتصاددانان توسعه، فقر مطلق را «ناتوانی از تامین حداقل سطح درآمدی معیشتی معین كه به منظور ادامه بقا برای تامین سه نیاز جسمانی اصلی یعنی خوراك، پوشاك و مسكن ضروری است،» ۸ تعریف كردهاند. آنان پس از تعریف كیفی، مفهوم فقر مطلق، عملیاتی كردن تعریف یاد شده را در دستور عمل خود قرار دادند. تا بدین وسیله، نخستبتوان به گونه ملموس درصد افراد و خانوارهای دچار فقر مطلق در هر كشور را شناسایی كرده، سپس مقایسه میان كشورها را ممكن ساخت. از این جهت آنان به تعریف خط فقر (Line Poverty) روی آوردند. مشكل اصلی در تبیین كمی فقر مطلق به نسبیت آن باز میگردد. زیرا مجموعه نیازهای افراد به عواملی مانند عوامل محیطی، شرایط اقلیمی، آداب و رسوم، عادات، و ارزشهای فرهنگی وابسته است، بنابراین یافتن حداقل نیازمندیهای قابل استفاده در همه موارد مشكل مینماید. سازمان بینالمللی كار، با توجه به منطقه زندگی نیازهای پایه هر فرد در روز را از ۲۱۸۰ تا ۲۳۸۰ كیلوكالری و ۲۵/۵ تا ۵۰/۷ متر مربع فضای مسكونی اعلام كرده است. ۹ مشكل دیگر تبدیل میزان كالری یاد شده به مقیاس پولی بوده است. مناطق مختلف بر حسب نظامهای اقتصادی مختلف و نظامهای پولی گوناگون شكل گرفتهاند، لذا امكان مقایسه را دشوار نموده است. به دلیل مشكلات یاد شده، برخی به «استفاده از نتایجبه جای داده ها» تمایل پیدا كردهاند یعنی استفاده از معیارها و شاخصهای اجتماعی نظیر سواد، امید به زندگی و... را به جای سوء تغذیه یا كمبودهای درآمدی، مناسب دیدهاند. با این همه، اقتصاد دانان در تلاش برای یافتن معیاری جهت مقایسه میان كشورها و سیاههای از واقعیت، «خط فقر بینالمللی» را تعریف كردند. به عنوان مثال ۳۷۰ دلار به قیمت ثابت (بر اساس ارزش دلار سال ۱۹۸۵) را به عنوان معیار برگزیده، سپس كوشش كردند كه «قدرت خرید معادل» آن را بر حسب پول محلی كشورهای در حال توسعه برآورد كنند. ۱۰ بر اساس ضابطه خط فقر بینالمللی در سال ۱۹۸۹، تقریبا ۲۵/۱ میلیارد نفر و یا ۲۳ درصد جمعیت جهان از فقر مطلق رنج میبرند. بر اساس گزارش بانك جهانی در سال ۱۹۹۰، ۱۳۳/۱ میلیارد نفر معادل ۳/۲۵ درصد جمعیت كشورهای جهان سوم دچار فقر مطلق میباشند. ۱۱ بر اساس گزارش توسعه انسانی، در ایران به سال ۱۹۹۲، ۸/۷ میلیون نفر روستائیان كشور از فقر مطلق رنج میبرند (آمار فقر مطلق شهرنشینان وجود نداشت). به علاوه در همان سال ۱۴۵/۴ میلیون كودك زیر پنجسال در كشور دچار سوء تغذیه بودهاند. ۱۲