
اگر دهه شصتی باشید یحتمل آیینه عبرت را به خاطر دارید. سریال جذاب و پر مخاطبی که هر شنبه شب از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد.
سریالی با مضامین اجتماعی ِ اعتیاد، فاصله نسلی و حرص و طمع آدمی زاد که تمامی ندارد. اگر خاطرتان باشد آتقی نامی در این سریال باز می کرد که کارمند یک اداره بود و همکاری داشت به نام علی، علی پسر جوان و سالمی بود و آرزوهای زیادی در دل می پروارند. آتقی اما مردی میان سال بود که اندک اعتیادی به تریاک داشت. ماجرای این قصه نیز از آنجایی آغاز می شود که علی خاطر خواه دختر آتقی می شود دختری پری نام و پریچهر، اما پدر علی فکرهای دیگری برای پسرش در سر دارد. پدرش مردی جدی و دیکتاتور ماب است و پسرش هیچ گاه جرئت نه گفتن به او را ندارد. پدر( بیژن بنفشه خواه) نقشه گنجی یافته است و قرار است با مشارکت یکی از دوستانش به جستجوی گنج بروند، اما از آنجا که به هم اطمینان ندارند تصمیم می گیرند دختر و پسرشان را به عقد هم درآورند تا فامیل شوند و نتوانند سر هم کلاه بگذارند! اینجا یک مضمون اجتماعی دیگر مطرح می شود. تفاوت نسلی و عدم توجه به خواسته های فرزندان، ازدواج به سبک مبادله، ازدواجی که پدر و مادرها تعیین کننده اش هستند و فرزندان در این نوع ازدواج هیچ گزینه برای انتخاب ندارند. القصه که علی به اجبار پدر تن به ازدواجی نا خواسته میدهد و دختر ِ دوست پدرش را می گیرد، اما دلمرده است و برای زندگی شوقی ندارد. نقشه پدر هم برای پیدا کردن گنج راه به جایی نبرده و این ازدواج نه حاصلی برای پدر دارد و نه فرزند، در این میان دخترِ نگون بخت هم اسیر زندگی ای شده همراه با بی مهری همسر. علی به سمت مواد کشیده می شود، آتقی که به تریاک اعتیاد دارد زندگیش متلاشی شده و سخت علی را سرزنش می کند که : علی من تریاک کشیدم که زندگیم به چنین روزی دچار شد، آنوقت تو میخواهی هروئین بکشی؟! ولی گوش علی بدهکار نیست. علی به سمت مواد می رود و دست آخر هم سر از زندان در می آورد. داستان اما پایان خوشی بعد از همه این مصیبتها دارد. همسر علی حاضر است از بی مهری همسرش بگذرد، همسر علی دختر تحصیل کرده ای است ، به دیدار همسرش می رود ، کدورت ها را کنار می گذارند و سعی می کنند دوباره و از نو شروع کنند. علی مواد را به شوق همسرش ترک می کند زندگی نویی را شروع کرده و اینبار سعی می کند با مهر و محبت گذشته را برای همسرش جبران کند.
سریال آیینه عبرت از چند جهت به خاطر تمامی دهه شصتی ها و پدر مادرهایشان مانده است. اول از همه اینکه آن زمان تنها رسانه تلویزیون ملی ایران بود و دوم اینکه این سریال مضامین اجتماعی جذابی را مطرح می کرد که شاید انعکاس زندگی خیلی از مردمان همان دهه بود.
این سریال با تهیه کنندگی و بازیِ محمود دینی شکل گرفت. محمود دینی فوق دیپلم ریاضی دارد.متولد سال 1342 است. وی در ابتدای انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی عضو بسیج می شود و از همان جا فعالیت های خودش را آغاز می کند، وارد ستاد مبارزه با مواد مخدر می شود و با توجه به آنکه پرونده هایی زیادی از این دست زیر دستش بوده ایده ی نوشتن و ساختن چنین فیلمی به ذهنش می رسد. بنا بر این بودجه کمی فراهم می کند و با کمک محسن شاه محمدی کار پروژه مجموعه آیینه عبرت را آغاز می کنند. در آغاز کار به غیر از نوشتن کار فیلم برداری مجموعه را نیز خود عهده دار بود اما خیلی اتفاقی کارش به بازی و بازیگری مجموعه نیز باز می شود، بنا به گفته خودش یک روز بازیگر نقش سر صحنه حاضر نمی شود و خودش مجبور می شود نقش را بر عهده بگیرد، محسن شاه محمدی از بازیش خوشش میاد و اینگونه رغم می خورد که نقش به یاد ماندنی علی را خودش ایفا یکند. محمود دینی در خصوص فعالیت های هم زمانش اینطور می گوید، هم زمان که مدیر کل روابط عمومی اداره مبارزه با مواد مخدر بودم، این اداره یک سازمان انتظامی بود و نیروهای این اداره باید درس این رشته را می خواندند و ما کلاس های آموزش عقیدتی و نظامی داشتیم طرح ادغام که صورت گرفت درجه سروانی ام را دریافت کردم و بعد از گذراندن دوره دانشکده ام درجه سرهنگی از ناجا گرفتم و در همان مقطع دیپلم من، به قولی تبدیل به دیپلم نظامی شد. من در تشکیل یگان هوایی کمیته، 18 ماه در دانشگاه خلبانی پرواز داشتم.
خلبانی، فیلم برداری، کارگردانی و بازیگری را تجربه کرده ام و برعکس خیلی از بازیگران بعد از فعالیت در اغلب هنر ها، ناخودآگاه وارد عرصه بازیگری شدم. محمود دینی از سال 65 تا 72 درگیر ساخت مجموعه آیینه عبرت بود. اما به دلیل شایعاتی که پیرامون این مجموعه شکل می گیرد محمود دینی تصمیم می گیرد تا ساخت مجموعه را رها کند و همان زمان از ستاد مبارزه با مواد مخدر نیز خارج می شود. محمود دینی پس از آن موسسه یاسین فیلم را تاسیس می کند و در سینما هم مشغول به بازی می شود. وی در فیلم هایی همچون شاهین طلایی، مجازات، حامی، گریز از مرگ و گاومیش بلور خون، تابع قانون و تیغ ابریشم به ایفای نقش پرداخته است. وی همچنین مجموعه عبور از زندگی و فیلم های فرشته، تلفن ناشناس و بازرسی را کارگردانی کرده است. محمود دینی با آنکه از دست مدیران و منتقدانی که مجموعه آیینه عبرت را نادیده گرفته و یا نقدهای غیر منصافانه ای در بابش نوشته اند دلخور است اما همچنان به فعالیت های خود در پشت صحنه ادامه می دهد.
جواد گلپایگانی اما بازیگر نقش آتقی است. اگر خاطرتان باشد پیرمردی خمیده و شوخ و مهربان که با وجود اعتیادش اما همچنان خانواده دوست است و همیشه به علی گوشزد می کند که تریاک گرچه وحشتناک است اما هروئین فاجعه بار است. جواد گلپایگانی بعد از مجموعه آیینه عبرت با بدشانسی های غریبی در زندگیش مواجه می شود. در سال 1380 در راه اصفهان تصادف میکند و چون پول دیه را نداشته بدهد سیزده سال در زندان میماند، بعد از آن شاکیان رضایت میدهند و او از زندان رها می شود. خودش در توضیح بازیش در مجموعه می گوید بسیاری از دیالوگ ها را فی البداهه و سر صحنه می گفتیم که بسیار هم به دل مردم نشست.
این دو شخصیت علی و آتقی همواره در ذهن ما دهه شصتی ها زنده است. چه منتقدان خوششان بیاید و چه نیاید این مجموعه به یاد ماندنی بود، مجموعه ای که بعد از انقلاب از اولین کارهایی بود که به معضل خانمان برانداز اعتیاد پرداخت آنهم با چاشنی طنزی که آتقی مسببش بود و باز هم جزو اولین کارهایی بود که مسئله شکاف نسلی را مطرح کرد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است